پهلوان، ناخدای جدید کشتی به گل نشستۀ پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
انتصاب آقای دکتر ده پهلوان که مورد وثوق و اجماع و اعتماد و حمایت کثیری از جامعۀ باستانشناسان میهن هستند، به سکانداری کشتی به گل نشستۀ پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، خبری خوش و خرسندکننده و امیدبخش است که بگوش میرسد و در هوش مینشیند. امید میورزیم جامعۀ ما در مسیری گام برگیرد که انتخابهای آزادانۀ رئیسان و مدیرانِ نهادهای فرهنگی و علمی و آموزشی و پژوهشی کشور بر انتصاب های آمرانه تقدم گیرد و سروری کند و بازار و بساط باجگیران و کاسبکاران و ریاپیشگان از جامعۀ ما برچیده شود.
باری آنچه هرچند با درنگ و تعلل و تأخیرِ ناموجه، اتفاق افتاده است؛ مبارک است و میمون و دلگرمکننده و امیدبخش.
آقای دکتر ده پهلوان با دست و دامنی پر از کار و کارنامۀ علمی و آموزشی و پژوهشی و اداری و اجرائیِ موفق و درخشان از دانشگاه تهران به ریاست معاونت زیرمجموعۀ وزارتی فراخوانده و منصوب میشوند هرچند نوبنیاد لیکن مسئولیتش بس خطیر است و امانت و امانتداریش بس سنگین و بس سهمگین و صیانت و پاسداری و شناختن و شناساندنش نه دَه پهلوان که ده لشکر پهلوان بیش میطلبد. وزارتی هرچند نوبنیاد لیکن حیطۀ مسئولیتش به پهنای یک جهان تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی است و تا آن سوی منطقههای شرقی و غربی، شمالگان و جنوبگان تاریخ و فرهنگ بشری ما دامن گشوده و دامن گسترده است. بیتردید برچیدن بساط و بازار میراث فروشان و درپیچیدن طومار کارنامۀ کثیف و سخیف باجگیران و حرامیان و قطاع الطریقهای تاریخ ناشناس و میراث فروشانی که دهههاست در درون و بیرون نهادهای فرهنگی ملک و ملت ما لانه و آشیانه کردهاند؛ کاری است بغایت دشوار و کمرشکن و راهی پرمخاطره و ناهموار. مرهم نهادن بر زخمها و التیام بخشیدن جفاهایی که بر باستانشناسان پژوهشکده رفته است و آواربرداری بناها و بنیانهای تخریب شده و طرحها و برنامههای به تعلیق و به تعویق انداخته شده و در انداختن طرحی نو، یقیناً به مذاق منفعت طلبان و باجگیران حرفهای درون و بیرون پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری خوش نخواهد و آمد.
آقای دکتر ده پهلوان عزیز! اگر در دانشگاه دَه پهلوان بودید اینک با صد پهلوان همت، بردباری، درایت و هوشمندی که در شما سراغ دارم میباید؛ گام در میدان نهید و دمی نهراسید و گامی از میانۀ میدان پس نگیرید و از آوردگاه نگریزید که: «بَلِ اللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ» (قرآن: آل عمران /۱۵۰).
و اما توصیهای مشفقانه به صدرنشینان کاسبکار و رئیسان و مدیران منفعت خوار:
هرکه میخواهی باش، هرکجا که میخواهی باش، وقتی بر کرسی صدارت و صندلی وزارت و جایگاه ریاست و مدیریت این یا آن نهاد مدنی و معنوی این یا آن تشکیلات اداری و اجرائی اعم سیاسی و نظامی و قضایی و حقوقی و فکری و فرهنگی، تکیه زدهای و یا از ذیل برمیکشانندت و بر صدر مینشانندت و بر انجام کار و مقام مدیریتی میگمارندت که در حیطۀ صلاحیت در حوزۀ تخصص و در مقام شایستگی و دانستگی و بایستگی تو نیست؛ مرتکب پنج ستم و خیانت بزرگ شدهای و اخلاق «درست»، «نیک»، «زیبا» و زیبنده زیستن و در یک کلام اخلاق و آداب اصیل زیستن را زیر پا نهادهای و خوار و حقیر و ذلیل کردهای. البته و صد البته اینها همه را به چند دلیل مرتکب شدهای:
نخست آن که فریب جهل و جاه را خوردهای و خود را فریب دادهای و به خود ستم و خیانت کردهای. «هنرپیشهای»، زندگی نمیکنی لیکن نقش بازی میکنی. زندگی کردن و اصیل و زیبنده زیستن یک چیز است و نقش بازی کردن و خوار و خفت بار و حقیرانه زیستن چیزی دیگر؛ قمار میبازی. چون دل در گروی هیچ اصل اخلاقی نداری؛ التزام و پایبندی به هیچ نظام ارزشی هم نداری. میپنداری که داری لیکن نداری. هنرپیشهای و هر بار به اقتضای شرایط نقش تازه بازی میکنی. فریب خوردۀ خود هستی و همه چیز باخته در قمارخانۀ فریب و فریبکاری.
دو دیگر آن که به کسی که بر جایگاه او غاصبانه تکیه زدهای ستم و خیانت کردهای. حق او را از او ستاندهای. آنها که در این ستم و خیانت با تو همسو و همراه شدهاند نیز هم مرتکب خیانت هم ستم به او شدهاند. با تو شریک در خیانتاند و هم دست تو در ستمگری.
سه دیگر آن که جامعه را از مدیران شایسته و دانا و توانا محروم کردهای و این ستم و جور و جرم و خیانتی است بس عظیم که مرتکب شدهای. حق مسلّم مردم را از آنها ستاندهای و محرومشان کردهای.
و چهارم آن که اگر باور به ذات متعالی و یکتا و یگانه داشته باشی آن گاه میباید به گناه بزرگی که مرتکب شدهای در پیشگاهش پاسخگو باشی و اگر براین باور نیستی و چنین باور نداری در برابر وجدانت چه پاسخ برای گفتن داری و چه پاسخی خواهی داشت!
و پنجم آن که هیچ یک از ما زاده نشدهایم که تا ابد در این عالم زنده بمانیم و زندگی کنیم. به هر روی زمانی فراخواهد رسید چشم از جهانی که چند صباحی در آن زیستهایم، فروخواهیم بست و درخواهیم گذشت. حکومتها نیز چنیناند. میپندارند که ابدیاند لیکن شتابان از در رویدادها و تحولات درمی آیند و برمیآیند و شتابان به زیر کشیده میشوند و به در میشوند. از درِ رخدادها و تحولات و فراز و فرودهای تاریخی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی درآمدهاند و روزی هم از درِ دیگر رخدادها و تحولات و فراز و فرودهای تاریخی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی به در شدهاند و به در رفتهاند. علی المعمول و مرسوم حکومتها و نظامهای سیاسی در هر زمانهای حکومت کردهاند آن قدر که از خدمات خود با آب و تاب سخن گفتهاند از خیانتهایی که مرتکب شدهاند نه تنها سخن نگفتهاند که مخفیشان نیز کردهاند حتی فریبکارانه بر تن خیانتهایشان ردای خدمت آراسته اند. خیانت را خدمت در ذهن و فکر مردم جای انداختهاند. این که هر یک از ما و هر نظام سیاسی چه میراثی چه کارنامهای از خود از کردهها و کردارهای خود برای نسلهای سپسین و آیندگان بجای مینهد؛ این که دربارهاش چگونه داوری خواهند کرد، بسیار مهم است. البته ممکن است گفته شود وقتی من دیگر نیستم و مردهام و گردی هم از خاکستر تن من بجای نمانده است چه اهمیتی دارد؛ دربارۀ من آیندگان و نسلهای سپسین چه خواهند گفت و چگونه داوری خواهند کرد. میگوییم این نحوۀ نگاه به زندگی، بیمسئولیتی بس عظیم است و چندش آور و این چنین زیستن، هم ستم به خود هم ستم به دیگران را دامن میزند. فضیلت اصیل و زیبنده و اخلاقی زیستن و زیست اخلاقی را از کف انسان میرباید و میستاند و فشار ستمگری و ستمکاری را تشدید میکند.
دکتر حکمت اله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران و عضو هیئت امنای بنیاد ایرانشناسی
دانشگاه تهران ۱۴۰۲/۳/۱۰ هجری خورشیدی