بحث و اندیشه

بیماری‌های همه‌گیر، تطور فرهنگی و رفتارهای انسان: به مناسبت ویروس‌ کرونا

بیماری‌های همه‌گیر، تطور فرهنگی و رفتارهای انسان: به مناسبت ویروس‌ کرونا

کریم علیزاده، باستان‌شناس/انسان‌شناس
رئیس هیئت موسس، جامعه‌ی باستان‌شناسی ایران

چکیده: آسیب‌پذیری جامعه‌ی بشری در برابر بیماری‌های مسری و همه‌گیر از زمانی شروع شد که نیاکان‌مان تصمیم گرفتند گردآوری گیاهان، شکار جانوران وحشی، و زندگیِ خانه‌به‎دوشی را رها کنند و به جای آن یکجانشینی و کشاورزی را برگزیدند که به نوبه‌ی خود در یک روند چند هزار ساله پایه‌های تمدن بشری را بنیان نهاد. هرچند یکجانشینی و سکونت در استقرارگاه‌های متراکم و پرجمعیت نقش عمده‌ای در میزان آسیب‌پذیری جمعیت‌های انسانی در برابر بیماری‌های مسری بازی می‌کند، رفتارهای متاثر از سبک زندگی یکجانشینی نیز عامل مهمی در شیوع بیماری‌های مسری هستند. علاوه بر این، تصور انسان نیز از این بیماری‌ها در نوع رفتارها، واکنش‌ها و متعاقبن در مقیاس پیامدهای اجتماعی/فرهنگی حاصل از آنها نقش مهمی بازی می‌کند. در این یادداشت بر آن هستم که چرایی آسیب‌پذیری جامعه‌ی انسانی دربرابر بیماری‌های همه‌گیر را همراه با چند نمونه‌ی تاریخی یادآوری کنم و نشان دهم که بیماری، تنها یک پدیده‌ی زیست‌شناختی و پزشکی نیست بلکه جنبه‌های اجتماعی و فرهنگی‌ای نیز دارد که از عوامل بسیار مهم در میزان شیوع و کنترل آن محسوب می‌شوند.

بطور طبیعی شاید فکر کنیم که با پیشرفت‌های علمیِ شگرفی که در طول یک سده‌ی گذشته رخ داده، بویژه در علوم پزشکی، نوع بشر دیگر نباید نگران آینده‌ی خود باشد و نباید دیگر در برابر بیماری‌های مُسری احساس ناتوانی کند. شاید فکر کنیم که پیشرفت‌های علمی و فناوری به قدری بوده است که شناخت و کشف منشاء بیماری‌ها آسان خواهد بود و آدمی دیگر به دامان تئوری‌های توطئه نخواهد افتاد. شاید فکر کنیم، اگر در قرون وسطا گروه‌های یهودیان را زنده می‌سوزاندند تا به ظن خود عاملان شیوع طاعون را از بین ببرند، بدین خاطر بود که علم پیشرفتی نداشت و مردم به راحتی به سوی تئوری‌های توطئه و دست‌های پنهان در پشت قضایا و بلایا سوق پیدا می‌کردند. با نگاهی اجمالی به فهرست تئوری‌های توطئه که در ارتباط با بیماری ویروس‌کرونا-2019 یا به اختصار کووید-19 (COVID-19) بین مردم دنیا پخش شده، می‌بینیم که پیشرفت‌های پزشکی نتوانسته بازدارنده‌ی واکنش‌های منفی و نادرست رفتاری باشد. شیوع ویروس‌کرونا نیز بسیاری از همان تاثیرات روانی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را نشان می‌دهد که جوامع باستانی تجربه کردند. در این میان، باید پرسید چرا جامعه‌ی انسانی همچنان در برابر بیماری‌های همه‌گیر احساس ناتوانی می‌کند و آسیب‌پذیر است؟
امروزه موجودات میکروسکوپی (همچون ویروس‌ها) تبدیل به دشمن واقعی جوامع بشری شده‌اند. جنگ جهانی اول از سال 1914 تا 1918 در مجموع موجب کشته شدن حدود 15 میلیون نفر شد. سال 1918 یعنی همان سالی که جنگ تمام شد، بیماری آنفلوآنزا که بعدها به “آنفلوآنزای اسپانیایی” معروف و جهان‌گیر شد (شیوع آن از ایالت کانزاس در امریکا شروع شده بود)، به تنهایی بیش از 50 میلیون نفر را در دنیا کشت (بین 25-50 میلیون هم برآورد شده است). تنها در هند بین ماه‌های سپتامبر تا دسامبر همان سال بین 12-13 میلیون نفر کشته شدند. بی‌شک تراکم جمعیت انسانی عامل بسیار مهمی در شیوع بیماری‌های مسری، بویژه بیماری‌هایی که هوابرد (airborne) هستند یعنی از طریق هوا و تنفس از فردی به فرد دیگر منتقل می‌شوند، چه با منشاء باکتریایی (همچون بیماری سل) و چه با منشاء ویروسی (همچون بیماری آبله). علاوه بر تاثیرات بزرگ‌مقیاس و آشکاری که بیماری‌های همه‌گیر از خود به جای می‌گذارند، ویروس‌ها و باکتری‌ها حتی در تاریخ تطوری انسان نیز نقش بازی کرده‌اند. در طولِ تاریخِ تطوریِ انسان، بیماری‌های مسری با تاثیرگذاری روی تناوب شمار زیادی از ژن‌ها یا آلل‌ها (alleles) باعث تغییرات زیادی در تطور زیستیِ انسان شده‌اند، به طوری که برخی از دانشمندان بر این باورند که بیماری‌های مسری نقش یکی از عوامل انتخاب طبیعی را در میان جمعیت‌های انسانی بازی کرده‌اند. اما غیر از عوامل زیست‌شناختی، عوامل دیگری نیز هستند که در میزان تاثیرات و نوع پیامدهای بیماری‌ها دخیل هستند. عوامل متعدد فرهنگی از جمله استراتژی‌های معیشتی، سبک‌های معماری‌، اینکه تا چه حد در معرض حیوانات اهلی قرار می‌گیریم، و بسیاری عوامل دیگر، در نوع گسترش و تداوم بیماری‌های مسری و همه‌گیر شدن آنها در میان جمعیت تاثیرگذار هستند. چه بسا، در همه‌گیرشدن یک بیماری عواملی چون سبک زندگی و رفتار انسانی می تواند بیش از عوامل زیست‌شناختی تعیین‌کننده باشد. شیوع سریع و جهانی‌شدن کووید-19 جامعه‌ی بشری را نه تنها در بهت و حیرت فرو برده، بلکه اتکای بشر به پیشرفت‌های علمی و فناوری برای بقا و دوام خود را نیز به سخره گرفته است. بهت و حیرت از آنجاست که عامل ایجاد آن هیچ عظمتی ندارد ولی لرزه بر تصویر آینده و دوام نوع بشر انداخته است.
حال یکی از نقاط قوت انسان و یکی از ویژگی‌های متمایزکننده‌ی وی از بسیاری از حیوانات، یعنی جمعیت زیاد و متراکم و اجتماعی‌بودن انسان، تبدیل به نقطه‌ی ضعفش شده است. ناخودآگاه با یک پرسش اساسی روبرو می‌شویم؛ چرا بیماری‌های مسری می‌توانند همه‌گیر یا جهانی شوند و حتی امکان تهدید بقای نوع بشر را داشته باشند؟ از کجا چنین آسیب‌پذیر شده‌ایم؟ شاید بهتر باشد کمی پرسش‌ها را دقیق‌تر بپرسیم. چرا امروزه انسان مجبور است برای تهیه‌ی غذای روزانه یا هفتگی خود با چندین نفر روبرو شود؟ و آن چند نفر نیز مجبورند با چندین نفر همکاری کنند تا کالاها و مواد غذایی در مغازه‌ها و سوپرمارکت‌ها در دسترس مشتریان قرار بگیرد؟ چرا برای تهیه‌ی برخی اقلام مجبوریم به جاها و مغازه‌های متعدد مراجعه کنیم و همه را از یک مغازه نمی‌توانیم به دست بیاوریم؟ چرا به جای اینکه پزشک به بالین بیمار بیاید، بیماران همه مجبورند در جایی به نام درمانگاه یا بیمارستان جمع شوند تا پزشک را ملاقات کنند؟ چرا اساسن برای زندگی اینهمه به دیگران وابسته و پیوسته شده‌ایم؟ چرا هزاران نفر، صدها هزار و گاهی میلیون‌ها نفر مجبورند در یک جا به نام شهر و روستا در کنار هم زندگی کنند؟ چه شد که اینطور شد و از کجا به اینجا رسیدیم؟
انقلاب کشاورزی و تولید غذا
اینکه جمعیت‌های انسانی بطور یکجا و جمعی در برابر بیماری‌های مسری آسیب‌پذیر می‌شوند، پدیده‌ی نسبتن جدیدی است. در مقایسه با تاریخ چند میلیون ساله‌ی گونه‌ی انسان بر روی زمین، می‌توان گفت که در 12 هزار سال گذشته از ابتدای دوره‌ی هولوسین به بعد، یعنی از زمان یکجانشین‌شدن و کشاورزشدن است که مقیاس تاثیر بیماری‌های مسری افزایش یافته است. اما با آغاز دوره‌ی هولوسین چه اتفاقی افتاد؟ این آسیب‌پذیری‌جمعی در برابر بیماری‌های مسری و قابلیت تبدیل‌شدن آنها به بیماری‌های همه‌گیر و حتی جهان‌گیر از زمانی شروع شد که انسان تصمیم گرفت خوراک خود را به روشی دیگر تهیه کند و نوع دیگری از معیشت را پیش بگیرد. به عبارتی، جوامع بشری پس از پایان عصر یخبندان و با آغاز دوره‌ی هولوسین رژیم غذایی خود را از گردآوری گیاهان وحشی و شکار جانوران وحشی به رژیم غذایی بر پایه‌ی گیاهان و جانوران اهلی تغییر دادند. به عبارت ساده‌تر، انسان به جای گردآوری و شکار به «کشاورزی» و “تولید” غذا روی آورد. چرا کشاورزی؟
پس از مرحله‌ی پایانی عصر پلایستوسین (یخبندان) که هوای سرد و خشک و ناپایداری داشت، دوره‌ی جدیدی شروع شد به نام هولوسین که طی آن میزان بارندگی بسیار بیشتر، هوای کره‌ی زمین گرم‌تر، و از همه مهمتر هوای زمین نسبتن پایدار شد. این تغییرات آب و هوایی در بسیاری از مناطق دنیا زیست‌بوم‌های مساعد، نواحیِ حاصلخیز و پر از منابع طبیعی بوجود آورد. افزایش منابع طبیعی و در دسترس قرار گرفتن آنها باعث شد که در بعضی مناطق جوامع انسانی به جای اینکه به دنبال شکار جانوران وحشی بروند و یا گیاهان را گردآوری کنند، شروع به یکجانشین‌شدن و اهلی‌کردن بعضی از گونه‌های گیاهی و جانوری کردند. به جای اینکه کوچرو باشند و دائم به دنبال شکار و گردآوری گیاهان بروند، حال بطور مثال در خاورمیانه می‌توانستند با رام‌کردن جانورانی چون گوسفند، گاو، بز، و خوک و گیاهانی چون گندم و جو، غذای خود و خانواده‌شان را در نزدیکی محل زندگی بپرورند و تولید کنند. این تغییر معیشتی، خود موجب یک سری تغییرات اجتماعی و فرهنگی شد که پیامدهای بسیار عمیقی بر آینده‌ی جوامع بشری داشت. فهرست این پیامدها که اغلب هم منفی‌اند، بلند‌بالاست و از حوصله‌ی این یادداشت خارج است. اما در این میان چند مورد بسیار مهم وجود دارد که برای درک چراییِ آسیب‌پذیری جوامع انسانی اهمیت دوچندان دارند و در زیر به آنها می‌پردازم.
رشد جمعیت: جمعیت انسان در سراسر جهان تا زمان ابداع کشاورزی احتمالن فراتر از ده میلیون نفر نمی‌رفت اما پس از آن، شروع به رشد کرد و هم اکنون بیش از 7 و نیم میلیارد نفر در جهان زندگی می‌کنند. چنین رشد جمعیتی از نظر تطور زیست‌شناختی به یک موفقیت تعبیر می‌شود. پیش‌بینی می‌شود که با پیشرفت‌های بیشتر در دانش پزشکی، بهترشدن منابع غذایی، و کاهش مرگ و میر کودکان، رشد جمعیت افزایش بیشتری نیز خواهد یافت. رشد چشمگیر جمعیت جهان محصول ترکیبی از چندین عامل است، اما همه‌ی انسان‌شناسان و باستان‌شناسان در این امر موافق‌ هستند که ابداع کشاورزی و اهلی کردن جانوران یک عامل بسیار کلیدی بوده است. پیش از دوره‌ی هولوسین تنها یک نوع معیشت یا سبک زندگی وجود داشت و آن تهیه‌ی خوراک از راه گردآوری-شکار بود. این جوامع عمدتن کوچرو بودند، و با جمعیت کم و غیرمتراکم زندگی می‌کردند. برای اینکه یک بیماری تبدیل به یک بیماری بومی شود (endemic)، جمعیت انسانی باید به اندازه‌ی کافی بزرگ باشد تا بیماری در آن تداوم یابد. چنین شرایطی در میان جوامع کوچرو وجود نداشت و به همین خاطر بیماری‌های مسری هیچگاه موجودیت یک جمعیت انسانی را تهدید نمی‌کرد. اما با آغاز دوره‌ی هولوسین وضعیت جمعیت‌های انسانی بطور اساسی تغییر کرد.
پس از آغاز دوره‌ی هولوسین، با یکجانشین‌شدن و کشاورزی و دامداری، برای مردم این امکان فراهم شد که بتوانند بخشی از غذای خود را ذخیره کنند. اینکه گوسفند، بز یا گاوها را رام کنند و تحت کنترل بگیرند تا به وقت نیاز در آینده قصابی کنند، خود عمل ذخیره‌ی مواد غذایی محسوب می‌شود که در نهایت باعث آسودگی خاطر کشاورزان می‌شد و نگرانی برای تامین غذای تعداد فرزندان بیشتر را رفع می‌کرد. کشاورزی نیز، غذایی در اختیار انسان‌ها قرار داد که قابلیت ذخیره‌سازی داشت. کاهش جابجایی دائمی، گشت‌زنی، و کوچ‌کردن مادران، و ایجاد امنیت و پیش‌بینی‌پذیری دسترسی مواد غذایی، همه باعث شد که تناوب فرزندآوری بیشتر شود و فاصله‌ی بین زایمان مادران کمتر و کمتر شود. یافته‌های باستان‌شناختی تقریبن در تمامی مناطقی که کشاورزی در آنجا ابداع شد، نشان می‌دهد که تعداد استقرارگاههای انسانی و روستاهای اولیه بیشتر شده و نیز اندازه‌ی روستاها بزرگ‌تر و بزرگ‌تر شده است. افزایش جمعیت به نوبه‌ی خود موجب شد افزایش تقاضا برای منابع، از جمله تقاضا برای غذای بیشتر و زمین کشاورزی بیشتر شود. این فشار جمعیت انسانی و نیازهای جدید موجب ابداعاتی در کشاورزی شد، از جمله ابداع فناوری‌ها و روش‌هایی همچون احداث کانال‌های آبیاری که پیامد آن تولید بیشتر محصولات کشاورزی و مازاد منابع غذایی بود. دوباره، تولید غذای بیشتر و امکان ذخیره‌سازی، افزایش جمعیت را در پی داشت. این روند در طول تاریخ بطور مداوم تا به امروز موجب افزایش فزاینده و تصاعدی جمعیت انسان روی زمین شده است. تا حدود 5 هزار سال پیش، بعضی از روستاهای بزرگ تبدیل به شهرهای اولیه شدند که در آنها ده‌ها هزار نفر در یک فضای محدودی بطور فشرده و متراکم زندگی می‌کردند. با تولید مازاد محصول، دیگر همه‌ی اعضای جامعه مجبور نبودند کشاورز/دامدار باشند و یا بطور مستقیم با تولید خوراک گذران زندگی کنند. بخشی از مردم صنعتگرانی شدند که ابزار کار، ظروف سفالی، منسوجات، … تولید می‌کردند و با محصولات کشاورزی (مازاد تولید شده در جامعه) مبادله می‌کردند. به تدریج این تخصص‌پذیری گسترش پیدا کرد و مشاغل و موقعیت‌های اجتماعی تخصصی‌تر شدند، به طوری که امروزه برای تامین هر نیازی باید سراغ متخصص مربوطه برویم. قابلیت کشاورزی برای تامین غذا برای جمعیتی زیاد که در یک جای محدودی به نام شهر زندگی می‌کردند و تولید مازاد محصول و متعاقبن ثروت و بوجود آمدن نابرابری‌های اجتماعی، همه شالوده‌ی تمدن امروزی را شکل داد.
پس از انقلاب صنعتی، موج یا انقلاب دوم کشاورزی شروع شد. با بکارگیری ابزارهای جدید کشاورزی (کشاورزی مکانیزه) جمعیت انسانی در جهان دوباره بطور چشمگیری افزایش یافت. بدین ترتیب، جمعیت انسانی از چند میلیون نفر در پیش از انقلاب کشاورزی به 250-300 میلیون نفر تا حدود 2000 سال پیش، سپس به حدود 1 میلیارد نفر در 1850 میلادی رسید. هم اکنون حدود 7 و نیم میلیارد نفر در جهان زندگی می‌کنند. تداوم این چرخه به قدری موجب افزایش مداوم جمعیت شد که تا سال 1975 حدود 37 درصد جمعیت جهان ساکن شهرها شدند. در چند دهه‌ی اخیر کلان‌شهرهایی با بیش از 10 میلیون نفر در دنیا بوجود آمدند، از جمله توکیو با جمعیتی حدود 34 میلیون نفر. در سال 2008 و برای نخستین بار در تاریخ بشر، بیش از نیمی از جمعیت جهان ساکن شهرها شدند. این افزایش چشمگیر جمعیت انسانی و تراکم آنها در فضاهایی محدودی به نام شهرها، همه پیامد ابداع کشاورزی، اختراعات و ابداعات فناوری مرتبط با کشاورزی است که باعث شد انسان برای نخستین بار در تاریخ چند میلیون ساله‌ی خود بر روی زمین، بیش از حد مورد نیاز خود غذا در اختیار داشته باشد (هرچند توزیع آن برابر و عادلانه نبوده است).
شیوع بیماری‌های مسری: افزایش جمعیت، بویژه تراکم آن در یک محدوده‌ی کوچکی به نام روستا یا شهر، پیامدهای منفی بسیاری برای تندرستی انسان داشت. کشاورزان و یکجانشینان لزومن در برابر بیماری‌های مسری، آسیب‌پذیرتر از جوامع شکارگر-گردآورنده نیستند. اما شلوغی و تراکم انسانی در شهر یا روستا شرایط بسیار مناسبی فراهم می‌کند که باعث افزایش برخوردهای نزدیک انسانی و شیوع سریع ریزارگانیسم‌هایی (microorganism) چون ویروس‌ها و باکتری‌ها بین مردم می شود. کشاورزان بسیار بیشتر از جوامع کوچرو در معرض بیماری‌های انگلی و باکتریایی که از طریق فضولات منتقل می‌شوند هستند. بسیاری از بیماری‌ها از طریق آب منتقل می‌شوند و کشاورزان (در مقایسه با کوچروها) اغلب از منابع آب آشامیدنی محدودی استفاده می‌کنند. دیگر منبع بسیار مهم بیماری‌های مسری در میان کشاورزان، حیوانات است. کشاورزان ارتباط بسیار نزدیکی با حیوانات بویژه حیوانات اهلی دارند که اغلب میزبان خوبی برای ویروس‌ها و باکتری‌ها هستند، چرا که معمولن همنشینی خوبی با حیوانات موذی همچون موش‌ها دارند که حاملان اصلی بیماری‌اند. زندگی در همجواری حیوانات اهلی، بویژه گاو و خوک، موجب شد که بیماری‌هایی که اغلب منشاء حیوانی دارند (zoonotic) همچون سل و یا آنفلوآنزا با جهش ژنتیکی به شکل بیماری انسانی دربیایند، مانند بیماری سل در انسان که در اصل منشاء آن از گاوسانان بوده است. طاعون گاوی مثال دیگری است که میلیون‌ها نفر را در قرون وسطا به کام مرگ برد و منشاء آن باکتری‌ای به نام Yersinia pestis بود که از طریق مگسی که با جوندگان همزیستی داشت به گاو و سپس به انسان منتقل شده بود. بیماری‌های مسری دیگری همچون آنفولآنزا، ایدز، ابولا و زیکا نیز که منشاء حیوانی دارند در گذشته‌ای نه چندان دور، به شکلی مشابه از حیوانات به انسان‌ها منتقل شده و شیوع پیدا کرده‌اند.
جابجایی، مهاجرت و شیوع بیماری‌ها: در شیوع بیماری‌های مسری فقط بزرگی جمعیت و تراکم آن عوامل تاثیرگذار نیستند. جابجایی و مهاجرت انسان نیز نقش بسیار کلیدی در شیوع بیماری و همه‌گیر و جهان‌گیرشدن آن بازی می‌کند. بطور مثال برخی بیماری‌ها هستند، مانند آبله و سرخک، که دوام آنها بستگی به وجود جمعیتی دارد که قبلن مبتلا نشده‌اند. به عبارتی، همه‌گیریِ این دو بیماری بستگی دارد به پیداکردن میزبانی جدید و وجود “خاک بکر” (یا virgin soil، عبارتی مصطلح در میان اپیدمیولوژیست‌ها برای اشاره به جمعیتی که قبلن به بیماری مبتلا نشده است). نمونه‌ی تاریخی برای چنین موردی، همان شیوع “طاعون گاوی” یا “مرگ سیاه” در نیمه‌ی سده‌ی 14 میلادی در اروپا است. شیوع این بیماری ابتدا در سال‌های دهه‌ی 1330 در چین گزارش شده بود اما تا دهه‌ی بعدی به اروپا رسید و میلیون‌ها نفر را در آنجا به کام مرگ برد. نمونه‌ی دهشتناکِ دیگر که در آن نقش جابجایی جمعیتی و وجود “خاک بکر” بسیار پررنگ بوده است، مرگ میلیون‌ها نفر از بومیان امریکایی پس از کشف و اشغال قاره‌ی امریکا توسط سربازان استعمارگر اسپانیایی بود. سربازان اسپانیایی که ناقل بیماری آبله بودند، مکزیک را در سال 1521 به اشغال درآوردند. سپس بیماری آبله چنان در میان بومیان همه‌گیر شد که تا سال 1623 یعنی طی حدود یک سده از شروع آن، جمعیت بومیان مکزیک از 25 میلیون نفر به حدود 700 هزار نفر رسید.
تاثیرات اجتماعی/فرهنگی بیماری‌های همه‌گیر و تصور انسان از آنها
انسان‌شناسان بر این باورند که بیماری و سلامت، پدیده‌هایی صرفن زیست‌شناختی نیستند بلکه پدیده‌هایی اجتماعی و فرهنگی نیز هستند. فرهنگ، بستری است که رفتارهای مرتبط با بیماری و سلامت در آن شکل می‌گیرد. بیماری‌های همه‌گیر نیز به نوبه‌ی خود ممکن است جنبه‌های فرهنگی همچون باورها، عرف‌ها، و سنت‌ها را دستخوش تغییر کنند و در نتیجه موجب تغییرات رفتار اجتماعی بشوند.
در میان انواع واکنش‌های انسانی به پدیده‌ی بیماری مسری و همه‌گیر، گاهی می‌توان جنبه‌های مشابهی دید و گاهی نیز مواردی وجود دارد که برای درک آن حتمن باید بستر تاریخی و اجتماعی/فرهنگی آن را بطور جداگانه بررسی کرد. در گذشته و بطورکلی، منشاء بیماری‌ها در مقیاس فردی، به انحراف آن فرد از سنت‌ها و باورها نسبت داده می‌شد. اما شیوع بیماری در مقیاس کلان و همه‌گیر نیاز به توضیح کلان اجتماعی داشت که ارائه‌ی چنین توضیحی آسان نبود و در چنین مواقعی تمامی ارکان جامعه به چالش کشیده می‌شد. بنابراین منشاء بیماری‌های همه‌گیر، به مواردی کلی‌تر نسبت داده می‌شد از جمله اراده‌ی خداوند، ارواح بدسرشت، افراد یا گروه‌های خاص (اقلیت‌های بدنام شده، مطرود یا به حاشیه رانده شده).
متاسفانه از موارد پیش از تاریخی بیماری‌های همه‌گیر، تاثیرات و پیامدها، و تصور مردم درباره‌ی آنها آگاهی چندانی نداریم. اما از دوره‌های تاریخی که متون و گزارش‌هایی به جا مانده می‌توان اندکی در رابطه با جنبه‌های اجتماعی/فرهنگی و نوع رویاروییِ مردم با چنین پدیده‌هایی آگاه شد. بطور مثال، به یک بیماری همه‌گیر در متون پزشکی مصری معروف به پاپیروس اِبرس (Papyrus Ebers)، متعلق به حدود 1550 پیش از میلاد، جسته و گریخته اشاراتی شده که در کتاب عهد عتیق نیز ذکر آن رفته است. این بیماری همه‌گیر در میان مورخین به نام “طاعون فلسطینی” شناخته می‌شود. از اواخر عصر مفرغ در آناتولی (ترکیه‌ی امروزی) نیز در میان دعاهای شاه هیتی به نام مورسیلیس (Mursilis) اشاراتی به یک بیماری همه‌گیر شده است، ولی هیچگونه توصیف دقیق‌تری از علائم بیماری ارائه نشده است. از اواخر عصر باستان و سده‌های اولیه‌ی اسلامی به بعد اطلاعات بیشتر و دقیق‌تری درباره‌ی بیماری‌های مسری و همه‌گیر در دسترس پژوهشگران قرار دارد. در متون تاریخی (بویژه متون دوران اسلامی) برای بیماری‌های مسری و همه‌گیر گاهی از واژه‌ی عربی “طاعون” بطور عام استفاده می‌شد (هرچند در مواقعی هم طاعون بطور خاص برای بیماری وبا بکار رفته است). بنابراین وقتی صحبت از طاعون در دوران باستان یا قرون وسطا می‌شود، بطور دقیق معلوم نیست که آیا همه‌ی آنها امواجی از طاعون بودند یا چیزی دیگر، چون علایم و توصیفاتی که در متون کهن از بیماری‌ها ذکر شده الزامن با علائم ناشی از باکتری Yersinia pestis همخوانی ندارد. در زیر چند مثال و تجربه‌ی تاریخی که اطلاعات بیشتری درباره‌ی آنها در اختیار داریم ارائه می‌کنم. بدون اینکه به توصیفات دهشتناک این موارد بپردازم، بطور بسیار مختصر و بیشتر به درک و تصور مردم از بیماری‌های همه‌گیر می‌پردازم.
1- طاعون آتن: طاعون آتن نخستین مورد تاریخی است که توصیفات خوبی درباره‌ی آن در دسترس است. به همین خاطر و با توجه به توصیفاتی که از علایم بیماری در متون تاریخی آمده است، احتمالن با آبله یا تیفوس همخوانی دارد نه طاعون، اما همه جا به نام طاعون آتن شناخته می‌شود. سال 430 پیش از میلاد، طاعون در شهر شیوع پیدا کرده بود و ادامه داشت که در نتیجه‌ی آن یک سوم ساکنین شهر را به کام مرگ برد. بعد از اینکه جنگ‌های معروف به پلوپونزی (The Peloponnesian War) در سال 431 پیش از میلاد در یونان شروع شد و شهر آتن مورد هجوم و یورش قرار گرفت، از بیرون از شهر مردمان بسیاری برای حفظ جان به درون شهر که محصور در دیوارهای سترگی بود منتقل شدند و در نتیجه شهر شلوغ‌تر و جمعیت آن انبوه‌تر شد. توسیدیدیس (Thucydides) یونانی که خود مبتلا و شاهد شیوع بیماری بوده جزئیات جالبی از مشاهدات خود ارائه داده است. وی می‌نویسد که منشاء بیماری از اتیوپی بود که سپس به لیبی، مصر و بخش بزرگی از شاهنشاهی هخامنشی گسترش پیدا کرده بود. اما بخشی از مردم فکر می‌کردند که دشمنان (پلوپونزیایی‌ها) در منابع آبی که شهر آتن از آن استفاده می‌کرد سم ریخته‌اند. وی می‌نویسد که تاثیر طاعون چنان بود که بسیاری از مردم (نه همه) نسبت به دین و خدایان دچار تردید و توهم شده بودند، بی‌قانونی و بی‌اخلاقی زیاد شده بود، و برای تشییع مردگان، دیگر مراسمی برگزار نمی‌شد. توسیدیدیس می نویسد که دیگر نه قانون و نه ترس از خدایان، این توان را داشت که بر رفتار انسان محدودیتی تعیین کند. تاثیر طاعون در جامعه‌ی یونانی، بویژه آتن، بسیار عمیق بود. آتن نیروی کار مولد و سربازان بسیاری را از دست داد، حتی پریکلس (Pericles) یکی از دولتمردان و افسران نظامی معروف آن دوره نیز احتمالن با طاعون کشته شد و پس از وی سیاست به دست جاه‌طلبان عوام فریب افتاد. طاعون همه‌ی جنبه‌های زندگی اجتماعی، فرهنگی، و حتی سیاسی و نظامی یونان را دستخوش تغییر کرد، چنان که بطور غیرمستقیم باعث شکست آتن در جنگ های پلوپونزی شده بود.
2- طاعون‌های اواخر دوره‌ی باستان/سده‌های اولیه‌ی اسلامی: گزارش‌های جالبی درباره‌ی این بلایا در منابع رومی و متون سده‌های اولیه‌ی اسلامی آمده است. از سال 541 میلادی تا 750 چندین بار بیماری طاعون بصورت امواجی ناپیوسته، خاورمیانه و مناطق گسترده‌ای از غرب آسیا و حوضه‌ی دریای مدیترانه را در برگرفت که بطور کلی این دوره از امواج طاعون با نام “طاعون ژوستینین” شناخته می‌شود. از میان این امواج طاعون می‌توان به معروف‌ترینِ آنها از جمله طاعون ژوستینین که نخستینِ آنها بود، طاعون شیرویه و طاعون عَمواس اشاره کرد. اولین طاعون که با نام ژوستینین شناخته می‌شود به مدت سه سال طول کشید که پس از آن نیز خشکسالی همه جای خاورمیانه و حوضه‌ی دریای مدیترانه را فراگرفت که آن نیز هشت سال طول کشید. پروکوپیوس (Procopius) مورخ بیزانسی اهل قیصریه که در سده‌ی ششم میلادی می‌زیست می‌نویسد که “چون طاعون جهان‌گیر بود، بی‌تبعیض همه را نیز شامل شد، و هیچ توضیح طبیعی هم برایش وجود نداشت، پس باید با خداوند مرتبط باشد”. نویسده‌ی دیگری به نام جان اهل اِفِسوس (John of Ephesus) می‌نویسد که “فرشته‌ای وجود دارد که مسئول بلایا و تنبیه مردم است. کارش این است که مردم را از چیزهای دنیوی بیزار کند”.
اعراب پیش از اسلام منشاء طاعون را اجنه و شیاطین می‌دانستند که بیماری‌ها را به انسان‌ها سرایت می‌دهند. اما بعد از اسلام منشاء بیماری به خداوند نسبت داده می‌شد. طاعون عمواس در زمان خلافت عمر اتفاق افتاد و در رابطه با چگونگی مواجه‌ی جامعه‌ی اسلامی با طاعون از اهمیت خاصی برخوردار است، چرا که رفتارهایی که در زمان طاعون عمواس شکل گرفت در شکل‌گیری تفاسیر دینی و فقهی آینده تاثیرگذار بود. بطور مثال سه اصل از تعالیم پیامبر اسلام استخراج شد که ذهنیت و رفتار جامعه‌ی اسلامی را در مواجه با طاعون شکل می‌داد: 1) طاعون برای فرد مومن رحمت خداوند است و اگر کشته شود شهید محسوب می‌شود، 2) یک فرد مسلمان نه به جایی که دچار بلای طاعون شده وارد می‌شود و نه از آنجا فرار می‌کند، 3) بیماری طاعون مسری نیست، چون بطور مستقیم از سوی خداوند می‌آید. نکته‌ای که وجود داشت این بود که طاعون بی‌هیچ تبعیضی هم به سراغ ثروتمندان و نخبگان و هم به سراغ قشر فقیر رفته بود. می‌گفتند این “رحمت پروردگار است که اول فقرا بمیرند، چون هنوز ثروتمندان زنده‌اند و می‌توانند اجساد فقرا را دفن کنند. وقتی طاعون به سراغ ثروتمندان و قدرتمندان بیاید، دیگر کسی باقی نمانده تا اجسادشان را حتی تدفین کند”. یکی از دلایلی که باعث می‌شود اقشار مختلف تصور متفاوتی از منشاء بیماری داشته باشند این است که شیوع بیماری روی اقشار مختلف تاثیرات متفاوتی بر جای می‌گذارد. طاعون وقتی در سده‌های اولیه‌ی اسلامی به شهرهای سوریه رسید، ابتدا اقشار فقیر در شهرها را به کام مرگ برد. یک دلیل در ارتباط با ساختار شهرها و محله‌ها بود، چراکه اقشار فقیر معمولن در بخش خاصی از شهر زندگی می‌کردند و اغلب تراکم جمعیت در آنها بسیار بالاتر بود.
احتمالن تمامی مسلمانان لزومن از اصولی که در بالا ذکر شد پیروی نکردند ولی این موارد چارچوب‌ها و عرف‌های رفتار جمعی را شکل می‌داد. برعکس مسلمانان، جامعه‌ی یهودی و مسیحی شیوع طاعون را هشدار و تنبیه خداوند در نظر می‌گرفتند. یهودیان و مسیحیان طاعون را تنبیه خداوند می‌دانستند که به خاطر سستیِ اخلاقی در میان مسلمانان نازل شده است. بطور مثال گفته می‌شد که شیوع طاعون در بلاد شام (سوریه) بدین خاطر بوده که مسلمانان در آنجا برخلاف تعالیم اسلامی شراب نوشیده‌اند و به همین خاطر و به دستور خلیفه عمر، خلافکاران را در آنجا شلاق زدند. در اینجا می‌بینیم که بین “طاعون رحمت خداوندی” و “طاعون تنبیه خداوندی” تناقص آشکار می‌شود. تواریخ سریانی که از آن زمان باقی مانده‌اند اطلاعات و توصیفات خوبی از جزئیات وقایع و زندگی در برخی از شهرهای خاورمیانه ارائه می‌کنند، از جمله شایعه‌هایی که بین مردم پیچیده بود. گاه این توصیفات بسیار دهشتناک و غیرقابل باور می‌نماید. حتی اگر در شمار کشته‌ها مبالغه شده باشد، همین بس که باید گفت مهمترین و نخستین مسئله‌ای که فکر همه‌ی بازماندگان و مسئولان شهرها را به خود مشغول می‌کرد، این بود که با چه نیروی کار و چطور بتوانند کشته‌ها را از کوچه‌ها، میادین، و حتی خانه‌ها جمع کنند (چون در بعضی خانه‌ها همه‌ی اعضای خانواده کشته شده بودند و کسی نمانده بود که تدفین آنها را انجام دهد).
3- طاعون‌های قرون وسطا: طاعونی در میانه‌ی سده‌ی 14 میلادی اروپا را فرا گرفت که بعدها به “طاعون گاوی” یا “مرگ سیاه” (The Black Death) معروف شد. این طاعون ابتدا در دهه‌ی 1330 در چین گزارش شده بود و احتمالن منشاء آن در شرق دور یا آسیای میانه بوده است. تا سال 1347 مرگ سیاه به اروپا رسید و از ایتالیا به بقیه‌ی نقاط اروپا شیوع پیدا کرد. فقط در شهر فلورانس بین ماه‌های مارس و اکتبر در همان سال، جان تقریبن 96 هزار نفر را گرفت. این طاعون در پنج سال، جان یک سوم جمعیت اروپا (25-40 میلیون نفر و یا نیمی از جمعیت اروپا طبق برخی منابع) را گرفت و زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اروپا برای همیشه دستخوش تغییر شد. بطور مثال، زندگی کارگران بعد از طاعون بهتر شد چون در زمان طاعون نیروی کار نایاب شده بود، به همین خاطر پرداخت به کارگران افزایش یافت و از آن زمان به بعد زندگی برای کارگران تغییر کرد. بدین شکل، بحران طاعون پایانی بر سیستم غلامی یا بردگی در اروپا شد. امواج کوچک‌تر طاعون تا یک سده ادامه داشت و میزان مرگ و میر در اروپا برای مدت طولانی همچنان بالا بود. به دو دلیل طاعون گاوی به سرعت در اروپا شیوع پیدا کرد و کشته‌های زیادی گرفت: یکی به خاطر تراکم بالای جمعیتی در شهرهای اروپا و دیگر به خاطر دادوستدهای گسترده‌ای که بین این شهرها وجود داشت. بسیاری از جنبه‌های زندگی در اروپا از اقتصاد تا فرهنگ، هنر و حتی باورهای مذهبی را تحت تاثیر قرار داد. مردمان زیادی از مسیحیت و کلیسا رویگردان شدند. یکی از دلایل رویگردان شدن مردم از مسیحیت در زمان شیوع طاعون در قرون وسطا، رفتارهای ریاکارانه و بزدلانه‌ی کشیشان و مذهبی‌ها بود. کشیش‌های بسیاری برای حفظ جان خود وظایف اجتماعی خود را رها کرده و فرار کردند. پس از اینکه طاعون شیوع پیدا کرد، خشم مردم متوجه یهودیان، جادوگران، و گروه‌های بدنام و مطرود اجتماعی چون روسپیان و کولی‌ها شد. چون مسیحیان بر این باور بودند که بلایا از جمله طاعون تنبیه خداوندی است و بدین خاطر نازل می‌شوند که کسانی از میان مردم گناه می‌کنند، در نتیجه مردم به گروه‌ها و اقلیت‌ها ظنین می‌شدند و آنها را بدنام کرده یا به قولی پیراهن عثمان می‌کردند. یهودیان در این میان از جمله مظنونان اصلی بودند. در شهر استراسبورگ حدود 2000 نفر از ساکنان یهودی در شهر را در یک جا جمع کردند و آنها را مسئول سمی‌کردن چاه‌های آب دانستند. به آنها گفتند یا باید از دین خود رویگردان شوند و یا با حکم مرگ روبرو خواهند شد. نیمی از آنها از ترس جان از دین خود روی گرداندند و نیمی دیگر که این کار را نکردند زنده زنده سوزانده شدند.
جالب آنکه در این دوره نیز واکنش به شیوع طاعون در میان جامعه‌ی مسیحی و جامعه‌ی اسلامی خاورمیانه متفاوت بوده است. بطور مثال، مایکل دالز (Michael Dols) می‌گوید که تجربیاتی که جامعه‌ی اسلامی از طاعون سده‌ی هفتم میلادی (یکی از امواج طاعون که در بالا ذکر شد) کسب کرده بود و تکیه بر تعلیمات ساختارمند اسلامی که موجود بود، باعث شد که جامعه‌ی اسلامی از وحشت و اضطراب و اعمال غیراخلاقی و گناه در جامعه پیشگیری کند. این در حالی است که جامعه‌ی مسیحی فاقد چنین سنتی بود و رویکرد متفاوتی در پیش گرفت. سنت‌های مسیحی از زمان طاعون ژوستینین بیشتر موجبات وحشت، فرار، و اعمال گناه و رفتارهای غیراخلاقی را فراهم کرده بود.
بیماری‌های همه‌گیر محدود به این چند مورد نیست که در بالا ذکر شد. به موارد بیشتری در متون تاریخی برمی‌خوریم. حتی در سده‌های بعد از مرگ سیاه نیز طاعون‌های چندی ثبت شده‌اند. بیماری‌های همه‌گیر همه‌ی جوانب زندگی از نظام اندیشه و باورها تا ساختارهای اقتصادی و سیاسی جامعه‌ی انسانی را ممکن است دستخوش تغییر کند. برخی موارد وجود دارد که نشان می‌دهد دولتمردان و سیاستمداران از بحران‌های اینچنین برای بسط و گسترش قدرت خود استفاده کرده‌اند یا طاعون برایشان فرصت‌هایی به ارمغان آورده است. بطور مثال، از نقش طاعون در تحولات کلان سیاسی همین بس که وقتی چندین تن از یاران نزدیک پیامبر که در سده‌ی هفتم میلادی در بلاد شام بودند به خاطر ابتلا به بیماری درگذشتند، تقریبن کسی باقی نمانده بود جز معاویه ابوسفیان. خلیفه عمر سرانجام تصمیم گرفت که معاویه را به فرماندهی بلاد شام انتخاب کند که با این انتخاب، معاویه قدرت گرفت و بعدها خلافت اموی در دنیای اسلام را بنیان نهاد.
مواردی هم هست که نشان می‌دهد بیماری‌های همه‌گیر نه باعث تغییر و تحول، بلکه باعث تثبیت و حتی تقویت وضعیت موجود شده است. بطور مثال یک سری باورهای موجود یا حتی وضعیت اجتماعی/اقتصادی اقشار خاصی از جامعه ممکن است تداوم یابد و یا حتی بدتر شود. مدارک تاریخی نشان می‌دهد که اقشاری که در یک روند اجتماعی/فرهنگی بدنام و مطرود می‌شوند و یا به نحوی به حاشیه‌ی جامعه رانده می‌شوند، با شیوع بیماری‌های همه‌گیر وضعیت اجتماعی بدتری پیدا می‌کنند. بطور مثال در ایتالیای سده‌ی هفدهم که دوباره طاعون شیوع پیدا کرده بود، بخشی از مردم تصور می‌کردند که بیماری از میان قشر فقیر برآمده و در میان آنها پرورده شده است. منشاء بیماری وبا در نیویورک در سده‌ی نوزدهم به مهاجران ایرلندی نسبت داده می‌شد. به طورکلی منشاء بیماری سل در سده‌ی نوزدهم در دنیای غرب به قشر فقیر نسبت داده می‌شد. بسیاری از مردم در امریکا، افریقایی‌تبارها را منشاء بیماری سیفیلیس می‌دانستند. در همین اواخر و از دهه‌ی 1980 به بعد نیز گروه‌های همجنس‌گرا در دنیا منشاء بیماری ایدز دانسته می‌شدند (بیماری‌ای که امروزه آن را به نام ایدز می‌شناسیم، در ابتدا و برای مدت کوتاهی گرید یا GRID نامیده می‌شد که مخفف “بیماری ضعف ایمنی در همجنس‌گرایان” Gay-Related Immune Deficiency بود). در برخی جوامع غربی، ایدز به مانند فرصتی رحمانی از سوی پروردگار در نظر گرفته شد که به دولت‌های دست‌راستی و محافظه‌کار در غرب، بویژه در بریتانیا، اجازه می‌داد تا مرزهای اخلاقی را که شکسته شده بود دوباره به جای خود برگردانند و آنها را مستحکم کنند. اقشار و اقلیت‌های اجتماعی که در بالا از آنها یاد شد در زمان خود بیش از پیش بدنام، مطرود و به حاشیه رانده شدند. از این موارد آگاه هستیم چون به عصر ما نزدیک ترند و مدارک و شواهد بسیاری درباره‌ی آنها در دست است، اما آگاهی از آنها برای باستان‌شناسان و مورخین و پژوهشگران می‌تواند الهام‌بخش طرح پرسش‌های بسیاری درباره‌ی جوامع قرون وسطا و جوامع باستانی شود. می‌توان پرسید آیا در جوامع باستان نیز گروه‌هایی بدنام و به حاشیه‌ی جامعه رانده می‌شدند؟ آن گروه‌ها چه کسانی بودند؟ این مثال‌ها موارد خوبی هستند که نشان می‌دهند بیماری فقط یک پدیده‌ی بیولوژیک یا پزشکی نیست بلکه جنبه‌هایی دارد که برساخته‌ی اجتماعی/فرهنگی هستند.
وقتی به این پرسش فکر می‌کنیم که بیماری‌های مسری در گذشته چطور تصور می‌شد، شاید دقیقتر باید پرسید که چه کسانی چگونه تصور می‌کردند؟ مدارک تاریخی نشان می‌دهد که گروه‌ها و اقشار مختلف جامعه تصور یکسانی از بلایا نداشتند. از مثال‌های نزدیک به زمان ما اینکه، شیوع بیماری وبا در سال‌های دهه‌ی 1830 نخبگان سیاسی و حتی جامعه‌ی پزشکی در انگلستان را گیج و پریشان کرده بود، ولی مردم فقیر شهرنشین به تئوری توطئه روی آورده بودند و تصور می‌کردند که دولت از ترسِ ازدیاد جمعیت، تصمیم گرفته فقرا را مسموم کند. یا بعدها وقتی دولت انگلستان تلاش می‌کرد کودکان را در برابر بیماری آبله واکسینه کند، بین مردم این شایعه پخش شده بود که دولت تله‌ای ایجاد کرده تا کودکان زیر 5 سال را بکشد، همانگونه که هرود پادشاه ستمگر یهودی که همزمان با تولد حضرت عیسی (ع) فرمانروایی می‌کرد، دستور کشتار کودکان زیر 5 سال را داده بود.
بیماری کووید-۱۹ و جامعه ی معاصر (یا جهان امروز)
بیماری جهان‌گیرِ کووید-19 یا طاعون کووید-19 (با بکارگیری نام طاعون اگر از متون سده‌های اولیه‌ی اسلامی پیروی کنیم) استثنا نیست. امروز در سده‌ی 21 میلادی نیز، هیچکدام از پیشرفت‌های فناوری و علمی، بویژه در علوم پزشکی و اپیدمیولوژی، و هیچکدام از پیشرفت‌ها و مهارت‌هایی که سازمان‌های جاسوسی و اطلاعاتی کسب کرده‌اند، مانع از شکل‌گیری تئوری‌های توطئه در رابطه با بیماری کووید-19 نشده است. همانطور که خودِ ویروس‌کرونا در حال پخش‌شدن در دنیاست، شایعات و تئوری‌های توطئه نیز بین مردم دارد پخش می‌شود. بطور مثال، گروه‌هایی عمدتن با گرایش‌های سیاسی راست و محافظه‌کار در دنیا، انگشت اتهام را دوباره به سوی یهودیان دراز کرده‌اند. اینان بر این باورند که یهودیان ویروس‌کرونا را ایجاد کرده‌اند تا قدرت و رهبریت جهانی را از امریکا گرفته و به چین واگذار کنند. گروه‌هایی انگشت اتهام به سوی چین دراز کرده‌اند و فکر می‌کنند ویروس‌کرونا به عنوان یک سلاح بیولوژیک در یکی از آزمایشگاه‌های چینی ساخته و به عبارتی ساخته‌ی دست انسان است، در حالی که هیچ شواهدی برای تایید به دست نیامده بلکه تحقیقات آزمایشگاهی اتفاقن نشان می‌دهد که ویروس‌کرونا ساخته‌ی بشر نیست. نظرسنجی‌ای که به تازگی توسط مرکز تحقیقاتی پیو (Pew Research Center) در امریکا انجام شده نشان می‌دهد که تقریبن 30 درصد مردم امریکا به این باور دارند که ویروس‌کرونا در یک آزمایشگاه ساخته شده است. گروه‌هایی که به دولت و ساختارهای سیاسی در دنیا بی‌اعتماد هستند، انگشت اتهام را به سوی سازمان‌های جاسوسی و نظامی امریکا نشانه گرفته‌اند. ثروتمندان و مشاهیر لیبرال و دمکرات که همیشه مورد غضب گروه‌های محافظه‌کار و دست‌راستی‌ بوده‌اند نیز در امان نمانده‌اند. به طور مثال بیل گیتس، جورج سوروس، کلینتون‌ها، تام هنکس (هنرپیشه) و ….. نیز به عنوان کسانی معرفی می‌شوند که دستی در پشت این بلای جهانی دارند. بر این فهرست می‌توان شبکه‌ی موبایل G5 را نیز افزود که عده‌ای فکر می‌کنند مسئول ابداع و شیوع ویروس‌کرونا است.
به مانند طاعون‌های تاریخی، شیوع بیماری کووید -19 نیز که از اواخر سال 2019 از شهر ووهان چین شروع شد موجب بهت و حیرت جهانی، استرس روانی و اضطراب شدید، و احساس ناتوانی جمعی شده است. بر این موارد باید فرصت‌طلبی‌های سیاسی را نیز افزود که در چنین مواقعی دولتمردان و سیاستمداران با توسل به وضعیت بحرانی درصدد برمی‌آیند تا بهترین بهره‌برداری را به سود منافع و سیاست‌های خود انجام دهند. همه‌ی اینها باعث می‌شود که بحرانی که بیماری کووید-19 ایجاد کرده بستر بسیار مناسبی برای شکل‌گیری تئوری‌های توطئه باشد. تئوری‌های توطئه شاید برای برخی از مردم مایه‌ی سرگرمی یا خنده باشد. اما با توجه به سبک زندگی که انسان در اختیار گرفته، تئوری‌های توطئه هزینه در پی دارند و این هزینه جان و زندگی مردم است. تئوری‌های توطئه روی تفکر مردم، تصمیم‌گیری‌های آنان و در نتیجه روی رفتار مردم تاثیر می‌گذارد که همه‌ی اینها باعث می‌شود توصیه‌های متخصصان و اپیدمیولوژیست‌ها نادیده گرفته شود و یا به خوبی انجام نشود. در نتیجه هرچه قطع‌شدن زنجیره‌ی سرایت بیماری در جامعه به تعویق بیفتد، هر روز باید خبر مرگ انسان های بیشتری را بشنویم. متاسفانه شکل دیگری از زندگی، جز یکجانشینی (چه روستانشینی، چه شهرنشینی) دیگر باقی نمانده که بخواهیم به آن پناه ببریم. آخرین بقایای زندگی کوچرویی نیز در حال انقراض است. هر جای دنیا هم اگر هنوز جوامعی یافت می‌شوند که به سبک کوچرویی یا گردآوری-شکارگری زندگی می‌کنند بدین خاطر تا به حال منقرض نشده‌اند که در آن مناطق امکان کشاورزی و یکجانشینی وجود ندارد وگرنه انقراض آنها بسیار پیش از اینها اتفاق می‌افتاد. برای مقابله با بیماری‌های همه‌گیر، تغییر سبک زندگی در حال حاضر غیرممکن می‌نماید. در نتیجه، تنها راه باقی‌مانده تغییر در رفتارها و تغییر در ابزارها و استفاده از فناوری‌هایی است که با چنین شرایطی تطبیق داده شده‌اند یا برای چنین شرایطی ابداع شده‌اند.
* منابع محفوظ است.
کریم علیزاده، باستان‌شناس/انسان‌شناس
رئیس هیئت موسس، جامعه‌ی باستان‌شناسی ایران

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن