باستانشناسی ایران، پسااستعمار و استعمارزدائی
شنبه 8 تیر ماه 1392
باستانشناسی ایران، پسااستعمار و استعمارزدائی
عمران گاراژیان
عضو هیأت مدیره جامعه باستانشناسی ایران
1960 میلادی را در باستانشناسی و در مقیاس جهانی در نظر بگیرید! به عنوان یک باستانشناس برای خوانندگان نیازی به توضیح نمیبینم! حالا 1339 خورشیدی که با همین 1960 میلادی [تقریباً] نصفانصف همپوشانی دارد، برای شما به عنوان باستانشناس ایرانی چه رویداد مهمی را بهخاطر میآورد؟ برای بخشهای دولتی، برای کارمندان میراث فرهنگی، پژوهشگاه و موزه ملی ایران … برای وزارتخانهای که اکنون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خوانده میشود… چیزی را بخاطر نمیآورد؟! اگر هم بهخاطر میآورد محض یادآوری:
سال 1339 خورشیدی (1960م.)” آندره گدار” برای همیشه ایران را ترک کرد(موسوی 1369،13).
به نقل از مرحوم مصطفوی و با ادبیات خود ایشان: آقای آندره گدار فرانسوی در طول قریب بیست و چهار سال خدمت خود، از آغاز سال 1308 تا خرداد 1332 طرح نقشهٔ موزه و تنظیم غرفهها و نمایش گذاردن اشیاء را با همکاری خانم خود و دستیاری همکاران ایرانی بهمرحله اجرا درآورد. طبق لایحهٔ تقدیمی از طرف وزارت فرهنگ به قوه تقنینیه (مقننه امروز) تقاضای تجدید استخدام ایشان از اول مهرماه 1334 برای مدت دوسال شده است (1334، 6-67).
گدار با تحولات ساختاری در باستانشناسی ایران و شکلگیری اداره عتیقات به عنوان مسئول ادارهٔ کل وارد ساختار اداری شد. ” او طبق موافقت نامهٔ 25 مهرماه 1306 برای مدیریت باستانشناسی ایران استخدام شد و از آغاز سال 1308 خورشیدی شروع بهکار نمود” (پیشین 38) این ورود و این مسئولیت پیشینهای داشت. بخشی از آن پیشینه انحصار فرانسه بر کاوشهای باستانشناسی در ایران است. بخشهایی انتخاب شده از این پیشینه را به روایت اسناد در ادامه بنگرید.
پیش از آقای گدار، سال 1303 سندی که مکاتبهٔ سفیر فرانسه با وزرات خارجه است: اعتراض سفارت فرانسه به وزارت امور خارجه برای اینکه از حفاری در ری (چشمه علی) جلوگیری بهعمل آید (پرونده ش.10 اسناد مرکز باستانشناسی). مکاتبه ای دیگر در همین پرونده با امضای شاهزادهٔ ایرانی: قراردادهای بین ایران و فرانسه باید مطابق با موازین بین المللی تغییر پیدا کند. …
سال 1309 تلگراف از خوزستان به وزارت معارف: صندوق ها (آثار کاوش شده بوسیلهٔ هیئت فرانسوی در شوش) در معرض فساد هستند باید تکلیف شان مشخص شود (پرونده شماره 18). …
همان سال وزارت معارف به آقای گدار: ماموریت آقای گدار برای رفتن به خوزستان …
وزارت معارف خوزستان به وزیر معارف : قانون شکنی گدار که در عدم حضور ناصری (نماینده ایرانی؟) انبارها را باز میکند و با رسیدن ناصری اشیاء توقیف میشود و درخواست تنبیه او. …
سال 1313 از ویلکنسن (آمریکایی) به آندره گدار یک بسته مداد رنگی به قیمت 25 دلار به گمرک آمده لطفاً اجازه ورود بدهید! (پرونده ش. 24).
همان سال از آپتین (سرپرست هیئت آمریکایی) به گدار: یک کاسهٔ سفالی نخودی پیدا شده که در اتاق ما در هتل نگهداری میشود.
اینها مشتی از خروار اسناد و مدارک درباره باستانشناسی ایران است! سئوال این است باستانشناسی ایران استعماری است؟ انحصار فرانسویها و رقابت دیگر قدرتهای خارجی برسر بهرهبرداری از آن و مسائل پسآیند آن در ارتباطات اداری در داخل بخشهای اداری ایران به ما اجازه میدهد که باستانشناسی ایران را استعماری قلمداد کنیم؟
دانش در سرزمینهای استعماری تحت کنترل است. استعمار از طریق عواملاش منابع ثروت و قدرت را کنترل میکند. در شکل اولیه، استعمار بهطور فیزیکی تسخیر میکند و در شکلهای جدیدتر به طور غیر ملموس مستعمره را کنترل میکند. آیا در شکلهای جدیدتر و در نسلهای جدیدتر میدانیم استعمار چگونه عمل میکند یا اینکه ما همیشه دیدگاهی تاریخی داریم یعنی پس از ماجرا به موضوع میپردازیم در نتیجه دانسته ما برای تصمیم سازی کاربردی نیست و گزاره ای تاریخی است، یعنی در گذشته و متعلق به گذشته است.
نه کشور ما (ایران) هرگز مستعمره نبودهاست! اطلاق جامعه پسآاستعماری به جامعهٔ ما بطور عمومی و به همه بخش ها مصداق ندارد. در شهریور 1320 شمال و جنوب به اشغال روسیه و انگلستان درآمد، ولی واقعاً این چند ماهه را نمیتوان استعمار قلمداد کرد. این دقیقاً دورهٔ انتقال قدرت از رضاشاه به فرزندش محمدرضاشاه است. یک دورهٔ کوتاه جابجایی در رأس ساختار قدرت!
در مورد موضوع باستانشناسی عموماً دو نظر وجود دارد: نظر اول این است که بهطور کلی باستانشناسی دانشی استعماری و حاصل فرآیند استعمار است. برداشت دوم که در جامعه جهانی پذیرفتهتر و میانهروتر است باستانشناسی را دانشی میداند که مانند انسان شناسی مورد استفادهٔ (سوء استفاده) استعمار هم قرار گرفته است، اما این به معنی استعماری بودن آن نیست. هزاران استفاده از باستانشناسی و روشهای آن میشود، برخی هم در راستای استعمار بوده و هست: با شکلهای مختلفی که اشکال تاریخی آن را میشناسیم و اشکال روزآمد آن را ممکن است نشناسیم!
باستانشناسی راهکاری است که بوسیلهٔ استعمارگران و در جهت استعمار در ایران مورد استفاده قرار گرفتهاست. اما این استفاده در طول دورههای مختلف و بسته به شرایط و حاکمیتهای سیاسی متفاوت بوده است. اکنون مسئله این است: در شناخت استعمار و فرآیند این مهم بکوشیم که تکرار نشود. به عبارت دیگر بازتولید استفادهٔ استعماری از باستانشناسی ممکن است و بسیار محتمل به نظر میرسد.
باستانشناسی ایران از آغاز تا پایان کار آندره گدار (که زمان آن دقیقاً مشخص نیست) ابزاری برای استعمار بودهاست. قراردادهای انحصاری و مسئولیت و شکل همکاری آندره گدار با ساختار دولتی ایران نمودهای استفادهٔ استعمارگران از باستانشناسی است. براساس نوشتههای موجود (مثلاً تلاش در راه خدمت بآثار ملی و امید بهآیندهٔ مصطفوی 1334 که در بالا به آن ارجاع دادهام) ، با پایان این دوره و با روی کار آمدن مرحوم مصطفوی سرگردانی خط و مشی گذاریهای کارشناسی و خصوصاً نظری مشهود است در نهایت شکلگیری باستانشناسی دولتی (دورهای که هنوز هم ادامه دارد) یعنی سیطره مدیران دولتی غیر متخصص در زمینه باستان شناسی در ساختار حاکمیتی ایران تاسیس می شود. این فرآیند با استقرار حاکمیت محمدرضاشاه طی سالهای دهۀ 1330، باستانشناسی ملیگرایانه به مثابه رویکردی نظری- کاربردی در شکل و شمایل اجرایی باستانشناسی دولتی شکل میگیرد.
در سالهای نخست انقلاب اسلامی ایران باستانشناسی به کلی انکار میشد. به نظر میرسد انقلابیون تحت تأثیر تفکری بوده باشند که در بالا اشاره کردم: یعنی باستانشناسی را بطورکلی راهکاری استعماری قلمداد میکردند. همچنین واکنشهای سالهای آغاز انقلاب، درونزا و تحت تأثیر(به معنای رفتاری انقلابی انعکاسی) سیاستهای دولت محمدرضا پهلوی نیز میتواند ارزیابی شود. در هر صورت در سالهای پس از انقلاب تا همین امروز ساختار دولتی و سیاسی- حاکمیتی، عمدتاً باستانشناسی ملی گرایانه را در شعار انکار میکند و در عمل راهی جز همین برای باستانشناسی نمیشناسد (پارادوکس). چیزی که با اطمینان میتوان گفت این است: باستانشناسی دولتی در ایران تا همین امروز دوام و قوم آورده است. باستانشناسی به مثابه راهکاری اداری-اجرایی و بهصورت باستانشناسی دولتی از طریق ادارهٔ (؟) میراث فرهنگی به فعالیت میپردازد. در دانشگاهها نیز با پارادوکس نفی ملیگرایی و نبود جایگزین مواجه است و طی سالهای پس از انقلاب در نبود سیاست و راهکاری مشخص و در نبود رویکرد نظری یا مجموعهای از رویکردهای نظری، باستانشناسی در حد تبادل اطلاعات توصیفی تقلیل یافته است.
در نتیجه باستانشناسی به مثابه راهکاری استعاری وارد ایران شده با وجود آندره گدار و رقابت آمریکایی ها و فرانسوی های در بخشهای اداری – اجرائی و دانشگاهی در آن در زمان پهلوی دوم باستانشناسی ملی گرایانهی دولتی شد. در سالهای پس از انقلاب انکار میشده و آنچه باقیمانده باستانشناسی دولتی است.
فراگیرترین فعالیتهای موجود در بافت جامعهٔ ایران در ارتباط با باستانشناسی، کاوشهای غیر مجاز است. به نظر نگارنده، کاوشها و فعالیتهای مجاز و دولتی به اندازه کاوشهای غیرمجاز فراگیر نیست. این کاوشها را علاوه بر انگیزههای اقتصادی و کسب درآمد، میتوان واکنشی به باستانشناسی دولتی و تداوم زیرپوستی اهداف استعماری باستانشناسی قلمداد کرد. یعنی در زمان کنونی، کاوشهای غیر مجاز و بازارهای خرید و فروش آثار فرهنگی- تاریخی میتواند شکل نوینی از استعمار قلمداد شوند.
سئوال های پایانی اینها است: باستانشناسی استعماری، چه آثاری در باستانشناسی معاصر/کنونی ایران بجاگذاشته است؟ با این پیشینه که دولتهای ایرانی از باستانشناسی در راستای اهداف خودشان استفاده میکردهاند– مثل واگذاری امتیازها در دولت قاجار و بهرهبرداری سیاسی ملیگرایانهٔ دولت پهلوی در راستای تحکیم قدرت و مشروعیت سیاسی — خصوصاً با شرایط موجود که معاونت رئیس جمهور (رئیس سازمان میراث فرهنگی) از نظارت مجلس و نمایندگان ملت بدور است، اکنون آیا دولت و حاکمیت کنونی ممکن نیست باز هم از باستانشناسی و میراث فرهنگی در راستای اهداف خود بهره برداری کنند؟
باستانشناسی ملیگرایانه چه مکملهایی در باستانشناسی ایران میتواند داشته باشد؟ رویکرد کلی و پارادایم پیشنهادی برای باستانشناسی معاصر ایران کدام است؟ آیا وضعیت جامعهٔ ایران به مثابه جامعه پسااستعماری (در موضوع باستانشناسی) قابل بررسی است؟ راهکارهای استعمارزدائی در باستانشناسی ایران چه هستند؟