بحث و اندیشه

بیهقی، دریدا و باستان‌شناسی پست مدرن ما

شنبه 14 اردیبهشت ماه 1392

بیهقی، دریدا و باستان‌شناسی پست مدرن ما

لیلا پاپلی یزدی
عضو هیأت مدیره جامعه باستان‌شناسی ایران

به نشانۀ تحقیر یا اتهام: آنها پست مدرن هستند! آیا به راستی من/ما[1] باستان¬ شناس پست مدرن هستیم؟ پست مدرنیسم چه چارچوبی دارد و اساساً آیا یک باستان¬ شناس با تأویلِ یک یافتهٔ باستان¬ شناختی، با تفسیر یا با استفاده از شیوهٔ روایت نو، پست مدرن می¬شود؟…خب شاید، شاید این شیوه های روایت اصلاً بالذات “غربی” است و ما هم کمترین بهره¬ ای از شیوه¬ های روایت “ایرانی” نبرده¬ ایم…آیا ممکن است ایرانی¬ های “دیگری” هم باشند که در عرصه روایتگری یا روایت تاریخی دست به¬ چنین خطرهایی زده باشند؟
شهرزاد، قصه¬ گویی به معنای کلاسیک نیست، قصه¬ گویی نیست که با یکی بود، یکی نبود، شروع کند و با کلاغه به خونه¬ اش نرسید تمام. او روایتگرِ پیچیدگیِ اخلاق است. روایت طولانی او، بازی‌ ای با اندیشه است. پس او از دل یک روایت، روایتی پیچیده¬ تر بیرون می¬ آورد، چنانچه خود زندگی اینگونه است، پازلی رنگین از خاطرات گوناگون و گاهی بی¬ انتها. انتهای هر قصه آغاز قصه¬ ای دیگر است. او از همه قابلیت روایی اش، از زنانگی¬ اش در کلیت و قابلیت بازیگری¬ اش برای جلوگیری از بازتولیدِ خشونتی که “شاه” عامل آن است، استفاده می¬کند، در زمانی به شدت اسطوره¬ ای/بی¬ زمان، در هزار و یک شب.
بیهقی را همه می¬شناسیم. هیچ هم از او ندانیم داستان “حسنک وزیرش” را در مدرسه خوانده¬ ایم. بیهقی در روایت تاریخی‌ اش هر چه می¬خواهد با متن می¬کند. اگر متن او را، به شیوهٔامروزین بخوانیم، بیهقی از بینامتنیت استفاده کرده‌ است. آنجا که حضرت ایشان نام ه¬ای بی¬ ربط به مسئله را می¬گنجاند در متن … آنجا که فحش می¬دهد، متن را تند و کند می‌کند یا آنجا که از دیدار شبانه¬ اش با فلان رقاصه می¬گوید.
مولوی چه؟ متن او در مثنوی جمعی است از شهوانی¬ ترین صحنه¬ های ممکن تا عرفانی¬ ترین لحظات. متن مولوی خودِ انسان است: عشق و نفرت و سکس و عرفان و آرزو با هم… انگار نویسنده نشسته باشد رو به رویت و خودش را برایت قصه کند، بی¬ کمترین انگیزه¬ ای برای سانسور. همه لحظاتی را که انسان می¬تواند تجربه کند می¬گوید، بی¬ ترس. شاید همان‌ گونه که پدرش بهاالدین دیدارهای عاشقانه با مادر مولوی را حکایت کرده است. فرزند همو نیز وقتی از عشق می¬گوید، در دیوان شمس، قید قافیه و وزن را می‌ زند و هر چه می¬ خواهد از شورش ذهن می¬گوید.
سعدی از خود می¬گوید. دوجنس¬ گرایی‌ اش را حکایت می¬کند و می¬خندد. از شاهد بازی جوانی¬ اش می‌گوید و از وقتی پسرک موی صورت درآورده و او را ترک گفته تا نگاهش به دخترکان در پیری: زن جوانی را تیری در پهلو به که پیری در بر. سعدی بازیگر متن است، او متن را نه به شکل قصه¬ ای نصیحت‌ گونه که به شکل پرفرمنس روایت می¬کند. او چنان ماهرانه دیگری را به خود بدل می¬کند که ناخودآگاه از پس قرنها بدون تأکید متن تفاوت نگاه، لهجه، لباس و حتی میزانسن آدم¬ها در صحنه¬ ها را می¬ بینی. سعدی هر جا می¬خواهد شعر می-گوید، هر جا می¬خواهد عربی حرف می¬زند یا ترکی، گاهی رو به روی خودش می¬ نشیند و بازیگرانه مخاطب را از خود به دیگری و از دیگری به خود تغییر می¬دهد.
قاضی نیشابوری چنان فرد را عامل اصلی تاریخ می¬داند که کتاب جدی¬ اش “تاریخ نیشابور” به قول مصحح محترم کتاب دکتر شفیعی کدکنی شبیه دفترچه تلفن ده سده پیش شده است. او خودش را در جایگاه بازیگر متن قرار می¬دهد و نسبتش را با این عاملان اجتماعی چنان پررنگ می¬کند که منِ امروزین به راحتی می¬فهمم که قاضی از فلان شخص دل پری داشته یا فلان محله را دوست نداشته‌ است.
خیام اما روایتگری به شدت تأویل¬ پذیر است. او همزمان ملحد و امام است. خیام به¬ شکل حیرت¬ آوری متن و خودش به منزلهٔ مولد را در هم می¬تند. او متخصص دوگانگی است: حرام/حلال، عدم/هست و اندیشه/خرافه. او هوشمندانه خواننده را حتی در خوانش بدن خودش “عمر خیام” آزاد می گذارد و آدمی را در تعلیقی بی انتها نگاه می¬دارد. از آرزوی پس از مرگ، قصه می¬گوید و همین است که حتی نظر هر یک از ما امروز نسبت به خیام متفاوت از دیگری است. مقدسی اما وقتی وارد روایت یاران پیامبر می¬ شود از کلاه و پشمینه و نعلین¬ شان می¬ گوید، از زمینه اجتماعی¬ شان. او معتقد است که زمینه اجتماعی هر کدام در گرایش شان به اسلام نقش دارد. مقدسی فردیت هر کدام از این انسان¬ها را مورد بحث قرار می¬ دهد همان که عطار در تذکره الاولیا با بازی ذهنی سراغش می¬رود، فرایندی را توضیح می¬ دهد از آنکه چه می¬ شود که این فرد به اینجا می¬ رسد. نمونهٔ بسیار خاصش داستان ابراهیم ادهم است. عطار پاسخ نمی¬ دهد، سوال می¬ کند که چرا شاهی باید به صوفی¬گری روی بیاورد؟ داستان قضاوتی ندارد. گویی قاضیان انتهای این داستان تنها ماییم….
مولوی، عطار، بیهقی یا سعدی پست مدرن نیستند. اطلاق قید پست مدرن به هر کدام از آنها خنده¬ دار است. آنها محصول جامعه¬ ای هستند که سانسور از آنها انتظار نمی¬ رود. هر کدام از آنها می¬ تواند هر متنی می¬ خواهد بنویسد و به جامعه عرضه کند. آنها محصول آزادیی نسبی¬ اند، از هر قوم، قبیله، دین و گرایش جنسی که باشند در امانند و می¬توانند در موردش حرف بزنند و خودشان به خودشان بخندند، خودشان را بازتعریف کنند یا در معرض نقدهای کوبنده قرار دهند. سعدی نیازی نمی¬ بیند دست به خود سانسوری بزند. او می¬داند که توصیف خودش در مقیاس اجتماعی برای خودش “عواقب” ندارد. همین است که فضای خصوصی و عمومی¬ اش را در هم می¬تند. این شکل آزادی، شکلی است که غرب حالا در اوایل قرن بیست و یکم تجربه می¬کند. غرب، به گونه¬ ای فضای قرون چهارم تا هشتم ما را تجربه می¬کند، شاید همین است که”هزار و یک شب”، “رومی” به قول خودشان و “خیام” اینقدر این روزها باب میل غربیان است.
پست مدرنیسم یا مدرنیسم اتاق¬ هایی با درهای بسته و دیوارهای جزمی نیستند. اگر “آزاد” باشی می¬توانی هر چیزی را تجربه کنی، از شکلی از بینامتنیت تا داستان سرایی درباره فضای خصوصی¬ات. شاید آنچه امروز روایت پست‌ مدرنیسم نامیده می¬شود شکلی از “آزادی” است که هر جامعه ای ممکن است، خودآگاه یا ناخودآگاه، جایی از تاریخ تجربه¬ اش کرده باشد. اما این آزادی سبب می‌شود فرد نویسنده و روایتگر نه در چارچوبی خشک و استاندارد، که در سلیقه ذهنی¬ اش زندگی کند و بنگارد.
شاید تفاوت ما با باستان¬ شناس¬ های منتقد در پست مدرن یا مدرن بودن نیست. حتی در زمینهٔ اجتماعی (social context) نیست، در دانستن یا ندانستن موضوعات خاص نیست. آنها شاید حتی بیش از ما فیلم می¬ بینند یا شعر می¬ خوانند، بحث می¬ کنند، می¬ خوانند یا تجربه می¬ کنند. تفاوت در زدن برچسبی به خود و اجبار خود به فعالیت در ذیل آن نام است. تفاوت در خودسانسوری کردن یا خودسانسوری نکردن است، در اینکه تابعیت سیستم آموزشی باستان¬ شناسی را برای بستن ذهن خود به روی روایتگری بپذیری یا چون ما نپذیری. شاید اینگونه اگر نگاه کنیم ما بیش از آنکه دنباله رو دریدا باشیم فرزند آزاداندیشی بیهقی¬ واری هستیم که می¬ کوشد خودش در روایتش باشد نه آنکه روایتش روایت زمانه¬ اش باشد.

1منظور از من شخص نگارنده و ما، نگارنده و باستان¬ شناسانی است که در چند سال اخیر با هم همکاری دارند (عمران گاراژیان, مریم دژم خوی, مریم نعیمی و آرمان مسعودی و ….).

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن