از تفکیک جنسیتی دانشگاهها تا تقسیم دانشها به نرینه و مادینه!
شنبه، 1 مهر، 1391
از تفکیک جنسیتی دانشگاهها
تا تقسیم دانشها به نرینه و مادینه!
دکتر حکمت الله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران و سردبیر مجلة باستانشناسی
وحدت بنیادین و پیکروار تاریخ آدمی، قوه، قابلیت و ظرفیت انعطاف پذیریِ بی بدیل جامعه و جهان بشری و جغرافیای پُر چین و شکن و رنگارنگ فرهنگ ها و سنّت ها واقعیتی است آنچنان ملموس و محسوس و آشکار، که گمان نمیرود هیچ وجدان واقع بین و اندیشه و خرد حقیقت جویی بتواند با آسانی به چشم تردید در آن بنگرد و ناپذیرفته و نافهمیده از کنارش بگذرد. تاریخ آدمی، تاریخ فرهنگ هاست و نه تاریخ فرهنگ و جامعه و جمعیتی خاص. هم در تدارک خوان ضیافت آن همه ی جنسیت ها و قومیت ها و فرهنگ ها و سنت ها و گروه های اجتماعی و جمعیت ها و جامعه ها سهیم بوده و مشارکت داشته اند، هم آنکه کسی بر سر این سفره و خوان ضیافت میهمان نیست همه میزبان اند و محق. البته کسی در این عالم مالکِ مطلق چیزی نیست، آمده ایم میراثی را برگیریم و میراثی را از خویش وانهیم.
عالم بشری، عالم مشروط هاست نه مطلق ها. فروکاستن امر مطلق از بارگاه و مرتبتِ الهی به ساحت الوهیت به تعبیر دینی به سطح و ساحت بشری، میراثِ به جای مانده و رسوبات باورهای مشرکانه و نظام های فرعونی و سنّتهای اسطوره ای و مدنیت های اسطوره ورزِ عهد باستان است. هیچ جامعه ای نه مطلق خوب است و نه مطلق بد، لیکن می بایست هشیار و بیدار بود و لحظه ای گام از مجاهدت به عقب نکشید و دست از تلاش فرو نبست و شانه از بار مسؤولیت خطیر و سنگینِ صیانت از حریم کرامت و حرمت شرافت انسانی و منزلت انسان بودن تهی نکرد تا نیروهای شر بر جامعه و جهان بشری چیره نشوند و برکرسی رفیع کرامت آدمی تکیه نزنند. قصة یونس نبی (ع) را از یاد نبریم که دفتر پیام و درس های آموزنده اش همچنان به روی ما گشوده است و عبرت آموز تا در دام مطلق دیدنِ مشروط ها و مقتضیات و محدودیت های بشری گرفتار نیاییم و مشروط ها را به ساحت مطلق برنکشیم.
قهر افکندن و دوپاره و شقه کردن و ثنوی دیدن و ثنوی فهمیدنِ مطلقِ هستی، به طور کلی، و جامعه و جهان بشری، به طور اخص، میراث شوم و رسوبات به جای مانده از باورهای مانوی و ثنویت گرایی مانی ست که ناتوان از فهم وحدت بنیادین و درونی هستی است. اتفاق و اتحاد و هماهنگی و زیبایی مرموز و رازآمیز تناظرها و تقابل ها و کشش و کنش روحانی و خلاق و فعالِ تضادها را دیدن و هستی را با تمامیت اش زیستن و پذیرفتن و باور ورزیدن، فضیلت و فرهنگی است که به هر میزان جامعه ها را به لحاظ فکری و معنوی آزموده تر و آموخته تر و پخته تر و فربه تر و شکوفان تر یافته ایم، حقیقت و حقانیتش را زنده تر و آشکارتر احساس کرده و زیسته ایم. سخن نغز و دلنشین حافظ را در همین زمینه ببینید:
در کارخانه عشق از کفر ناگزیر است آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد
و یا:
درین چمن گل بی خار کس نچید آری چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست
کمتر متفکر و عارفی به ژرف بینی و وسعت نظر مولانا جلال الدین محمد بلخی، وحدت بنیادین هستی و زیبایی و کشش و کنش درونی و روحانیِ تناظرها و تقابل ها و اضداد را زیسته و فهمیده و سروده و به حقیقت آن دل آگاهانه باورداشته است.
جمله اجزای جهان زان حکم پیش جفت جفت و عاشقان جفت خویش
شب چنین با روز اندر اعتناق مختلف در صورت اما اتفاق
روز و شب ظاهر دو ضد و دشمنند لیک هر دو یک حقیقت میتنند
نه حافظ و نه مولانا از گروه متفکرانی نیستند که سخنی بگویند که پای از فرش سنّت و میراث کلام و کتاب وحیانی قرآن و دیانت و معنویتی که از آن برآمده اند فراتر بگذارند. ایجاز کلام وحیانی قرآن را در همین زمینه ببینید:
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل و لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم» (سوره حجرات، آیه 13).
آیه های فراوان دیگری در قرآن شریف آمده که هم بر تنوع و رنگارنگی بنیادین جامعه و جهان بشری ما انگشت تأکید نهاده شده، هم بر اتفاق و هماهنگی و اتحاد درونی و بنیادین تناظرها و تقابل ها و کشش و کنش روحانی موجودات چونان آفریدگانِ دستِ آفریدگار و جلوتی از مبداء فیض که شرح و تفسیرش بیرون از حیطه ی صلاحیت نوشتار اکنون ماست.
دوره های افول و یا خلاء فکری جامعه ها همواره مصادف بوده با ظاهربینی و سطحی نگری و مواجهة خام و عوامانه با واقعیت ها و گرمی و رونق بازار فرآورده ها و کالاهای فکری نامرغوب و ناخالص و ناسره و تصمیم گیریهای ناسنجیده و ناکارشناسانه و خسارت بار. تفکیک جنسیتی دانشگاهها و تقسیم دانش ها به رشته ها و دانش های نرینه و مادینه و محروم و مردود و مغبون کردن دانش آموزان دختر از تحصیل در برخی رشته ها، به ویژه رشته و دانشی به غایت انسانی و اجتماعی و فرهنگی و فرهنگ ساز و انسان پرور و معرفت گستر و آگاهی بخش چونان باستانشناسی، تنها یک ستم آشکار به زنان و دختران میهن و ملّت و مردم ما نیست، بلکه بیش از نیمی از پیکر فعال و خلاق جامعة باستانشناسی کشور را از حوزة فعالیت های آموزشی و پژوهشی به بیرون میراند و به رکود میکشاند.
اثرات و تبعات منفی و خسارتبار این تصمیم از آنچه دو سال پیش بر سر میراث و میراثیان آوردند و ستون فقرات سازمان میراث فرهنگی را درهم شکستند هم فاجعه بارتر میتواند باشد. این تصمیم، توانایی فکری و توان مایة معرفتی میهن و ملّت و مردم ما را در صیانت از مواریث مدنی و معنوی خویش به شدت کاهش خواهد داد.
نرینه و مادینه دیدن دانش ها و سهم دانش های نرینه را به نرینگان دادن و دانش های مادینه را به مادینگان سپردن، هم با سرشت کنجکاو و فطنت و فطرتِ معرفت یاب و کشش ها و کنش های خلاق انسان منافات دارد، هم مانع بزرگی بر سر راه مجاهدت و تلاش آدمی به امید دست یافتن و دیدن واقعیت ها در روشنایی خورشید حقیقت است. وحدت بنیادین و پیکروار تاریخ آدمی نه فروکاستنی به تاریخ طبیعت است و تاریخ موران و زنبوران و نه شقه پذیر به تاریخ نرینگان و مادینگان و یا به تعبیر دیگر به مذکر و مونث. هم در افتتاح و گشودگی آن، هم در استمرار و شکوفان شدن و غنا بخشیدن و رنگارنگی آن همه ی گروه های جنسی و سنی و نژادی هر یک به سهم خود مشارکت و دخالت مؤثر و مستقیم داشته اند. مهم و اصیل و اساسی تر از همه اینها، تقدم حقیقتِ یگانه ی انسان بودن است که بر واقعیتِ مؤنث و مذکر بودن او تقدم دارد. «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده وخلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیراً ونساء…» (سوره نساء، آیه یکم). رویکردهای فمینیستی و میلمینیستی! دوره ی جدید نه تنها نفس واحده به تعبیر قرآنی آن و حقیقیت وجودی و یگانه ی انسان بودن را نادیده میگیرند، بلکه گام در مسیری نهاده اند که شکاف و شقاق و قهر بیشتر و بیشتر میان جنسیت ها را دامن خواهند زد که البته عملاً چنین نیز کرده اند. تصادفی نیست که دوره ی جدید بیش از هر دوره ی دیگری به مفهوم انسان کامل، به حقیقت و تحقق آن که در سنّت های دینی و عرفانی گذشته سخت مورد توجه بود، بیگانه است. یک بار دیگر احساس میکنیم برای عبور از چنین شرایط نگران کننده و مخاطره آمیزی ضرورت دارد وحدت وجودی و روحانی، درونی و حقیقتِ یگانه و یکتای انسان بودن را در تحقق انسان کامل به تعبیر سنّت های متعالی دینی و عرفانی با وجدانی بیدارتر و چشمی واقعبین تر ببینیم و بفهمیم و بپذیریم. وقتی پاکیم به عالمی محرمیم. در مقام حقیقت، محرمیت و موانست و آشتی عالم را بیش از هر موقعیت و مقام دیگر میتوان زیست و آزمود. طواف و لبیک لک لبیکِ حاجیان را بر گرد یک قبله و کعبه ببینید. مقام شریعت، مقام و موقعیت حدها و مرزهاست و فرقان قرآن.
فرهنگها به هر میزان متعالی تر و جامعه ها را به هر میزان به لحاظ فکری قوی پنجه و سترگ و سخته تر و به لحاظ معنوی و اعتقادی از بنیه و بنیان ارزشی و معنوی و اعتقادی مستحکم و منسجم تر یافته ایم، ترک خوردگی و دوپارگی و شکاف کمتری در معماری و ساختمان آن مشاهده کرده ایم.
دانش باستانشناسی، به مانند بسیاری از رشته ها و دانش ها، مولودِ کشش ها و کنش ها و تمایلات عمیق و بنیادین انسان زمانه ایست که سرمایة عمر و اندیشة نسل هایی از فرزندان سخت کوش و باهوش و استعدادش را هزینه کرده تا وجب به وجب و لایه به لایه و دوره به دوره، عقبة تاریخی و پیشینة فرهنگی و سابقة اجتماعی آدمی را بجوید و بکاود و بشناسد و بفهمد و به این پرسش بنیادین پاسخ دهد که از کجا آغاز کرده ایم که به اینجا، در این مقطع و موقعیت تاریخی رسیده ایم؟ محروم و مردود و مغبون کردن هر گروه سنی و جنسی از تحصیل آن هم در رشته ای فوق العاده تأثیرگذار و به غایت انسانی چونان باستانشناسی و یا اساساً هر رشته و دانش دیگری نه به لحاظ اخلاقی پسندیده است، نه با علم و عقل و عرف و منطق موافق و سازگار، و نه آنکه اثرات و تبعاتش برای جامعة ما کم هزینه و کم خسارت خواهد بود.
زیبایی و شکوه حضور فعال زنان را شانه به شانة مردان در عرصه های خلاق فرهنگ و زندگی و اقتصاد و معیشت و دانش و دانایی و فناوری و ذوق و هنر و خلاقیت ببینیم. اگر آفت و آسیب و کاستی و نارسایی در میان است، که بی هیچ تردید چنین است، میتوان با تفکر و تعقل و تدبیر راه حل های مناسب ارایه داد و گره ها را گشود و موانع را از پیش رو برگرفت. افکندن سنگ در مسیر تحولات نفس گیر و سیلاب رخدادها و اتخاذ تصمیم های مقطعی و شتابزده و ناسنجیده، خسارتها و هزینه های چنان سنگینی را طی سالهای اخیر بر جامعة ما تحمیل کرده است که جبرانش آسان نخواهد بود. در حوزه ی مواریث و مآثر تاریخی و فرهنگی کشور اتخاذ تصمیم های ناکارشناسانه و ناباستانشناسانه، ویرانی های چنان گسترده و خسارت های چنان سنگینی را به بار آورده و در پی داشته که تصور نمیشود به آسانی و یا اساساً هرگز بتوان جبران شان کرد؛ در کمتر از یک دهه، به مقیاس بیش از یک سده زخم و آسیب و تیشه به ریشه های تاریخ و فرهنگ و مواریث مدنی کشور واقعیتی است آنچنان تلخ و ناگوار و رخدادی آنچنان نگران کننده که اگر مهار نشود میتواند ضربه ای مهلک بر انسجام و اقتدار و اعتبار مدنی و معنوی ما وارد آورد.
باستانشناسی نه دانشی نرینه است نه مادینه، نه غربی و نه شرقی؛ هرچند که چونان یک رشته و دانش جدید دانشگاهی، مولود زنجیره ای از تحولات عظیم تاریخی و چرخش ها و جنبش ها و خیزش های فکری و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و علمی و فنّی ای بوده که پس از سده های رنسانس در منطقة غربی تاریخ اتفاق افتاده و رگ و پی و بندِ ناف آن با اندیشه، عقلانیت و ارزش های مدرنیته و تاریخ دوره ی جدید درهم تنیده است. اما اینها چیزی نه از اعتبار معرفتی آن چونان یک رشته و دانش جهانی و ابزار فوق العاده مهم شناخت با ظرفیت ها و امکانات و منابع معرفتی گسترده در مسیر گسترش دانش و دانایی بشر و فراختر شدن هرچه بیشتر و بیشتر زمینه ی پژوهش ها نمی کاهد. دستاورد معرفتی باستانشناسی، خوان ضیافتی است گشوده و گسترده به روی همه ی رشته ها و دانش ها و حوزه های معرفتی و آموزنده برای همه ی گروههای سنی و جنسی.
کنجکاوی های آرکئولوژیک یا باستانشناسانه، اصیل و گوهرین و بنیادیترین کشش ها و کنش های معرفت جو و حقیقت جو و معناکاو ذهن، و یا هم به تعبیر هستی شناختی و هم فلسفی تر وجودی، آدمیست. نه سرشتی جنسیتی دارد نه سنیتی نه قومیتی. فارغ از اینها، همه در جان و روان و ذهن و ضمیر و اندیشه و خرد و خیال آدمیان فعال است. سری به موزه های عالم مدرن بزنید و جمعیتهای میلیونی را از هر گروه سنی و جنسی و قومی زیر سقف و پشت ویترین موزه های عالم مدرن ببینید تا متوجه شوید دانش باستانشناسی چه ولوله ای در ذهن و اندیشه ی کنجکاو انسان روزگار جدید افکنده است!
هرچند در آغاز، نطفه ی باستانشناسی، به مانند بسیاری از رشته ها و دانش ها و حوزه های معرفتی، به دلیل شرایط و مقتضیات تاریخی و فرهنگی و اجتماعی در رَحِم یک تاریخ و فرهنگ مذکر و جامعه ی مذکر و مردسالار بسته شد و یک سده مطالعات باستانشناسی مردانه ره سپرد و کلنگ نخستین کاوشها را مردان بر ارض تاریخ کوفتند و سینه تاریخ را شکافتند و دست به جراحی سابقه ی فرهنگی و پیشینه ی تاریخی بشر زدند، اما دیری نپایید که با ورود زنان شانه به شانه ی مردان در میدان مطالعات و مشاهدات باستانشناسی هم مهر تأیید بر نانرینه بودن آن زد، هم آنکه کارنامه ی درخشان زنان باستانشناس در سطح جامعه ی جهانی، درستی و راستی سرشت جهانی و ناغربی و ناشرقی آن را بیش از پیش به اثبات رساند. صفحات تاریخ دانش و اندیشه با نام و نامه ی زندگی و آثار این زنانِ سختکوش و دانا و دانشمند آراسته شده است. البته باستانشناسی یک دانش انسانی است و فاعل شناسا انسان و موضوع شناخت متعلق و منسوب و مرتبط با انسان و تاریخ و فرهنگ و فرایند حضور تاریخی انسان در جهان. پدیدار شدن و بر صحنه آمدن و رویش و رشد رویکردها و مشرب های بومی و منطقه ای و قاره ای نه تنها منافاتی با سرشت جهانی باستانشناسی چونان یک دانش جهانی ندارد، بلکه مهر تأییدی است بر پویایی و بالندگی آن.
کارنامه ی زنان باستانشناس میهن ما در همین دوران کوتاه چند دهه تاریخ مطالعات باستانشناسی در کشور هم بسیار درخشان و آموزنده و پربار بوده است. اگر می خواستیم فهرست و تصویری به اختصار و اجمال از نام و نامه ی زندگی و آثار و سهم و نقش این زنان دانشور و دانشدوست و پژوهشگر باستانشناس ارایه دهیم از چند مجلد فرامیگذشت. با این همه، دو پاره کردن و دوپاره دیدن جامعه ی باستانشناسی به زنان و مردان باستانشناس نه تنها با واقعیت پژوهشی باستانشناسی و ماهیت دانش باستانشناسی منطبق و موافق نیست بلکه تاریخ و تجربه کاوش ها و کشفیات و دستاوردهای باستانشناسی به ما آموخته تا چه میزان تقسیم و تفکیک مشاهدات و مطالعات باستانشناسی به نرینه و مادینه موهوم و غیرواقعی است. در هیأت های باستانشناسی، مردان و زنان و دانشجویان دختر و پسر در سطح جامعه جهانی شانه به شانه هم در کاوش ها و پژوهش ها مشارکت و حضور فعال دارند و اینک کلنگ باستانشناسان فارغ از تفکیک ها و تمایزات جنسیتی در به کف آوردن جرعه ای از باده ی معرفت از جامه ای شکسته و ارایه تصویری روشنتر از تاریخ و فرایند حضور تاریخی انسان در جهان، چونان هستنده ای تاریخیشده و تاریخمند و فرهنگساز و فرهنگپذیر، در خط مقدم اندیشه و آگاهی تاریخی انسان دوره ی جدید و معاصر چابک و چالاک تر از قلم مورخان بر صحنه حضور دارند. عظیم ترین بخش از مطالعات و دستاوردهای باستان شناسی حاصل کار گروهی هیأت های باستانشناسی بوده است. بسیاری از کتب و مقالات به چاب رسیده و منتشرشده نیز محصول کار گروهی فارغ از تفکیک ها و تحریم ها و تمایزات جنسیتی بوده است. گزارشها و مقالات مشترک ارایه شده در همایش های ملّی و بین المللی مؤید چنین واقعیتی است. سنگ افکندن بر سر راه تحولات و دستاوردهای باستانشناسی و با ذهنیتی بسته و بدوی به دانشی اینچنین پرمایه و پرظرفیت و پربار و تأثیرگذار، نگریستن جفای نابخشودنی به تاریخ و فرهنگ و ملّت و میهن و مردم ماست.
گام در میدان مجاهدت نهادن و با چراغ اندیشه و خرد حرکت کردن و واقعیت ها را در روشنایی ایمانی خلاق دیدن و عصای تدبیر را در مدیریت تحولات و اتخاذ تصمیم ها ازکف ندادن و در دام تعصب و تبختر نلغزیدن و با ذهنی هشیار و وجدانی بیدار و احساس مسؤولیت به سرنوشت دیگری، به هدف و امید و ایمان به افتتاح جامعه و جهانی متعالی و متوازن و متعادل و آباد و آزادتر کوشیدن و مجاهدت کردن یک چیز است، و چشم ها را بر روی واقعیت ها بستن و سخن دیگری نشنیدن و قرائت خاصی از دیانت و دینداری را سپر گرفتن و افراط را بر اعتدال و تعصب را بر غیرت و همت محترم و مقدم داشتن و قفل تصمیم های عجولانه و آمرانه را بر کلیدهای ایمان خلاق مردمان و اندیشه و خرد گره گشای اهل حکمت و دانش و دانایی ترجیج دادن، چیز دیگر!
یک عنایت به ز صد گون اجتهاد جهد را خوف است از صد گون فساد
جهد را خوف است از صد گون فساد