کاخِ سنگِ سیاه و میراثِ منفیِ ما
شنبه 13 خرداد 1391
کاخِ سنگِ سیاه و میراثِ منفیِ ما
زهره زهبری
عضو جامعه باستان شناسی ایران
میراثِ منفی(Negative heritage) توسطLynn Meskell به بحث گذاشته شده است. وی به رفتارهای چندجانبه روی میراث فرهنگی مانند پافشاری افراطی بر روی آثار یا در حالت معکوس به فراموشی سپردن آن¬ها و مطالعه رفتارهای ناشی از مسائل سیاسی و مذهبی و… بر آثار ¬پرداخته است. زدودن یادبودهای فرهنگی و از بین بردن بخشی از گذشته خود، ارتباط جدایی ناپذیری با هویت کنونی دارد. در واقع تخریب میراث فرهنگی و میراث زنده می¬تواند تا حد یک جرم، ناپسند خوانده شود و تأثیرات خود را تا چندین نسل برجای می¬گذارد.
مجموعه کاخ¬های شهرستان برازجان در استان بوشهر، از آثار با ارزش دورۀ هخامنشی است. شناسایی و کاوش سه کاخ چرخاب، بردک سیاه و سنگ سیاه به دوران پهلوی دوم بازمی¬گردد. بررسی¬های علی اکبر سرفراز در سال 1350 به شناسایی کاخ سنگ سیاه در 12 کیلومتری شمال غربی برازجان منجر شد. این کاخ در نزدیکی نخلستانی در حوالی روستای جتوط قرار دارد. سپس در سال 1356 احسان (اسماعیل) یغمایی کاخ سنگ سیاه را کاوش نمود. پس از انقلاب اسلامی کاوش¬ کاخ¬های برازجان نیز مانند سایر فعالیت¬های باستان¬شناسی متوقف گردید. معماری هرسه کاخ هخامنشی برازجان شباهت بسیاری با آثار معماری پاسارگاد دارد و از این رو به اوایل دورۀ هخامنشی نسبت داده می¬شود.
کاخ سنگ سیاه به ابعاد 41 در 38، نقشه¬ای 4 ایوانه دارد. تالار مرکزی کاخ، متشکل از 16 ستون با پایه ستون سه¬بخشی (بخش زیرین سیاه رنگ، بخش میانی و زبرین سفید رنگ) با تراش و سطح بسیار صیقلی است که در موارد خاص (برای وصالی) به وسیله بست¬های دم چلچله¬ای به هم متصل شده¬اند. چهار ایوان جانبی در اندازه-های متفاوت، تالار مرکزی را احاطه کرده¬اند.
کاخ سنگ سیاه طی کاوش (راست) و پس از اتمام کاوش (چپ)
در دهه 60 شمسی که دورۀ توقف فعالیت¬های باستان¬شناسی در پس از انقلاب اسلامی بود، خبر تخریب کاخ سنگ سیاه توسط بومیان به اطلاع کاوشگر محوطه رسید. گویا شخصی از بومیان منطقه به دو روایتِ کشفِ! گنج در زیرِ پایه ستون¬های کاخ و انگِ طاغوتی بودنِ کاخ¬¬های هخامنشی آن را با لودر زیر و رو نمود. البته طبق شنیده¬ها یافتن گنج، زیر پایه ستون¬ها به احتمال بیشتر، دلیل تخریب بوده است.
وضعیت فعلی کاخ سنگ سیاه پس از تخریب. تاریخ عکس ها 15/2/1391
زمانی که کاوش کاخ بردک سیاه در سال 1383 از نو آغاز شد و ارتباط باستان¬شناسان با بومیان منطقه از سر گرفته شد، داستان تخریب کاخ سنگ سیاه نیز یادآوری گردید. این یادآوری بیشتر شامل حال بومیانی می¬شد که در فصل دوم کارگر هیات ما بودند و در فصل اول (پیش از انقلاب) پدر یا بستگانشان در کاخ¬¬ها به عنوان کارگر فعالیت داشتند. در حقیقت ماجرای کاوش توسط بزرگترها به گوش آنان رسیده بود. در حقیقت امروزه این کاخ نزد بومیان منطقه ناشناخته است و عملاً بسیاری از وجود آن بی¬اطلاع¬اند.
زمانی که از اهالی روستا جویای ماجرای تخریب کاخ سنگ سیاه بودم، متوجه شدم داستان تخریب کاخ مانند سایر تخریب¬ها عملاً داستانی فراموش¬شده است. شاید هم کتمان این واقعیت تلخ از روی شرمساری است؛ سازمان میراث فرهنگی استان بوشهر، در آن زمان شخص خاطی را به دادگاه کشید، اما طی مراحل محاکمه، وی درگذشت و پرونده به تدریج مختومه شد. گویا غرامتی نیز برای وی تعیین نموده بودند اما مشخص نیست ماجرای غرامت صحت داشته است یا نه و اگر صحت داشته، صرف چه چیزی شده است.
وضعیت کاخ بردک سیاه نیز چندان خوشایند نیست. این کاخ در میان نخلستانی قرار دارد. روند تخریب این کاخ نیز به سرعت هرچه روزافزون در حال انجام است. راجع به پایه¬ستون¬های رهاشده و دور از بافت، در گوشه کنار استان¬های بوشهر و فارس نیز سخن بسیار است. در حقیقت سازمان میراث فرهنگی استان بوشهر در دهۀ گذشته برای سامان بخشیدن به این کاخ¬ها تلاش نموده است، به نظر می¬رسد این تلاش متناسب با حجم آثار و اهمیت این کاخ ها نیست و شاید حفاظت این آثار تلاشی همه جانبه¬تر¬ می¬طلبد.
کاخ سنگ سیاه نمونه¬ای از میراث فرهنگی کشور ماست که از دید دیگر نمونه¬ی بارز میراث منفی می¬تواند باشد. میراث فرهنگی ا¬ست¬ به دلیل ابزار شناخت گذشته و هویت ما و میراث منفی ا¬ست به دلیل ابزار سیاست-گذاری¬ها و به کرسی نشاندن تفکراتِ – هرچند نادرست- ما. میراث فرهنگی در بافت جامعۀ معاصر همانطور که زمانی در اوج شهرت و ابزاری برای بیان احساسات ملی¬گرایانه افراد از آن استفاده تبلیغاتی می¬شود، زمانی نیز دستخوش اختلاف عقاید و تغییر تفکرات می¬گردد. نمونه مثال زدنی دیگر از میراث منفی، مجسمه بودا در افغانستان است که توسط طالبان تخریب شد. شاید عدم توجه به برخی لایه¬ها در کاوش¬های تجاری گذشته نیز در این زمرۀ قرار گیرند؛ چراکه عدم وجود اشیای موزه¬پسند، عاملی برای کاوش سریع لایه¬های نه چندان جذاب بوده است؛ یا در بعد کوچکتر عدم توجه به سفال¬های دوران تاریخی به دلیل نازیبایی که نمونه ملموس آن کاوش¬های تخت جمشید است. استفاده ابزاری از آثار و اشیاء باستانی برای پرکردن موزه¬ها و نادیده گرفتن یا کم توجهی به آثار دیگر و همچنین به کارگیری آثار برای تبلیغات سیاسی، مذهبی، اجتماعی و… می¬تواند میراث فرهنگی را به میراث منفی مبدل کند. درحقیقت آثار تاریخی به مثابه دو روی یک سکه هستند. یک روی سکه، جذابیت آن¬هاست و روی دیگرش می¬تواند نماد تفکرات نژادپرستی، استبدادی و.. باشد. از این رو میراث فرهنگی همواره در معرض آسیب¬ هستند. حقیقت امر اینست که ما حق مالکیت و استفاده ابزاری از آثار را نداریم. امید است دست¬کم ماجرای تخریب کاخ سنگ سیاه، به سرعت¬ از یادها نرود و همواره به عنوان باستان-شناس تلاش کنیم به دور از تعصبات به قضاوت در میراث فرهنگی بپردازیم و به دیگران نیز منتقل نماییم.