بحث و اندیشه

معناهای مخرب و چرخه‌های تکرارشونده

شنبه 10 دی ماه 1390

معناهای مخرب و چرخه های تکرارشونده

مریم دژمخوی، عضو هیئت موسس جامعۀ باستان شناسی ایران

در دوران سلطنت قاجار طی چندین قرار داد، امتیاز حفریات باستان شناسی به گروههایی از جمله فرانسویان اعطا شد! (گو اینکه به سختی می توان از واژۀ فعالیتهای باستان شناختی برای کارهایی از این دست و در این دوران سخن به میان آورد؛ فعالیتهایی که بیشتر با انگیزه های عتیقه جویانه و مبتنی برکنجکاوی اروپاییان نسبت به دنیای افسانه ای شرق بود و با اشتیاقی شدید به گردآوری “اشیای آنتیک” همراه بود). ژان دیولافوا و همسرش در رأس گروه فرانسویی بودند که امتیاز این فعالیتها را خصوصاً در جنوب ایران دریافت کرده بودند. مادام دیولافوا در سفرنامه اش اشاره می کند که در کاخ هخامنشی شوش سرستون زیبا و عظیمی کشف شد، ژان دیولافوا بی درنگ شیفته این سرستون می شود و تصمیم می گیرد که آن را مانند بسیاری از یافته های دیگر به فرانسه انتقال دهد. به علت وزن زیاد و ابعاد بزرگ سرستون، راه حلی برای انتقال آن پیدا نمی شود دیولافوا در سفرنامه اش می نویسد: “وقتی مطمئن شدم هیچ راهی برای انتقال سرستون وجود ندارد خشمی عمیق در وجودم شعله کشید به گونه ای که با ضربات پتک سرستون را تکه تکه کردم…”.

حدود 130 سال از آن زمان می گذرد و واکنش ما در قبال آنچه نمی توانیم به تملک “خود”(در معنای بسیط کلمه) در آوریم همچنان واکنش و اقدام به تخریب اثر است. گویی با حذف مادیت یک چیز موجودیت، هستی و همۀ آنچه را که در این کالبد مادی متبلور شده حذف می کنیم.

و اینبار دو نقش برجستۀ ساسانی، نقش برجستۀ تنگ قندیل و نقش برجستۀ بهرام دوم در تنگ چوگان بازهم در بیشاپور فارس که هدف ضربات بی رحمانه پتک قرار گرفته اند؛ “نقش برجستۀ تنگ قندیل مربوط به زمان ساسانیان و در 15 کیلومتری شمال غرب بیشاپور و 8 کیلومتری شهر قائمیه در شهرستان کازرون و به طرف جادۀ قائمیه به نورآباد در روستای قندیل واقع گردیده است. این نقش برجسته صحنه ازدواج شاپور اول ساسانی با ملکه آذر آناهیتا است. در پشت سر شاپور نقش موبد موبدان (کرتیر) حجاری شده است .این اثر در تاریخ ۱۱ دی ۱۳۸۰ با شمارۀ ثبت ۴۵۳۹ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. (منبع: ویکیدی پدیا:

چندی پیش فرد يا افرادي ناشناس با ورود به محوطۀ حفاظت‌شده نقش‌برجسته‌هاي تنگ چوگان در ضلع شمالي شهر باستاني بيشابور شهرستان كازرون با استفاده از پتك، قسمتی از سنگ‌نگاره ]در واقع آویز زین اسب[ را كه در دست بهرام دوم پادشاه بزرگ ساسانيان است، نابود كردند” (منبع: سایت تابناک). در این نقش بهرام دوم، اعراب را به حضور پذیرفته است، اعرابی که با احترام و خشوع خاصی در برابر شاهنشاه تصویر شده اند. بی شک عاملان این کنش، پتک را بر پیکرۀ “بهرام شاهنشاه ایران و انیران” وارد نیاورده اند، دیرگاهی است که پتک جهالت و خشونت بر پیکرۀ فرهنگ ایران وارد آمده است.

تاریخ همۀ گذشته نیست، تاریخ شکلی از روایت گذشته است، تاریخ گزینشی از گذشته است. اما آیا به راستی ما در جایگاهی قرار داریم که گزینش کنیم و هرآنچه را که نمی خواهیم حذف کنیم؟ سی و اندی سال پیش دولت پهلوی در راستای دیدگاه ناسیونالیستی اش به برجسته کردن ایران باستان پرداخت و باستان شناسی دولتی بر بقایای مادّی ایران هخامنشی و ساسانی چنگ انداخت. آیا می توان فرض کرد در عملی مشابه و در همان چارچوب نظری تنها به صورت عکس امروز همان رویکرد گزینشگر حذف بقایای مادّی ایران باستان را در دستور کار قرار داده است؟ نگاه اُبژه سازی که هرچه را نمی تواند به تملک خود درآورد حذف می کند، موضوع این نگاه تاریخ و قربانی اصلی آن هویت است این نگاه سلطه جو که خواهان یکسان سازی هویتی است هرآنچه را که در این فرایند یکسان سازی متناسب با اهدافش نباشد از میان برمی دارد. شاید آن زمانی که شاهنشاهان ساسانی جهان را به ایران و انیران تقسیم کردند و مخالفین را اشموغ (گمراه) نام نهادند باید فکرش را می کردند. اگر آنها چنین نکردند لازم است ما چنین کنیم: اگر نمی توانیم با بخشی از گذشته فرهنگی خود ارتباط برقرار کنیم آیا راهکارش حذف نشانه های آن است آیا با حذف یک نقش برجسته آسیب دیده و رها شده جایی در جنوب ایران مسائل فرهنگی ما حل می شود و ما به کسب هویتی جدید نائل می شویم؟ و هزاران آیا و چرای دیگر؛ این فرایند گزینش و حذف چه ارمغانی برای ما در دراز مدت خواهد داشت؟ آیا خود را در برابر قضاوت آیندگان مسئول نمی دانیم؟

اما آیا گذشته، تاریخ و فرهنگ ما قابل تقلیل به بقایای مادی است که با حذف آنها، گذشته را پاک کنیم بخشی از وجود و هستی فرهنگیمان را انکار کنیم؟ گذشتۀ ما هرچه که بوده و هست، بخشی از هستیِ فرهنگی ماست، به جای پاک کردن صورت مساله می توانیم خوانشهای جدیدی از گذشته ارائه کنیم؛ می توانیم با نگاهی انتقادی گذشته و گذشتگان را ارزیابی کنیم، و تنها در این صورت می توانیم به خودمان و گذشته ای که پیوندی ناگسستنی با “ما” دارد، ارتباط برقرار کنیم حتی عشق بورزیم و از کینه و نفرت پرهیز کنیم!

ما هرچه را که می شد از دست بدهیم از دست داده ایم؛ چراکه بی چراغ به راه افتاده ایم؛ چرا که با پیشینۀ خویش در افتاده ایم؛ چرا که فرآیندی طولانی که خود از آن حاصل شده ایم را چندین و چندگانه می نگریم. مرزبندیهای جزئی را دستمایۀ اقدامات جبران ناپذیر قرار می دهیم. گذشته و دنیای مادی و واقعیتهای آن جزئی از امروز ماست. آیا بهتر نیست در ارائه تفسیرها و استخراج معناها از این دنیای مادی اندیشیده تر عمل کنیم؟ آیا بهتر نیست از دور باطل کنش و واکنشهای تکرارشونده بیرون آییم؟

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن