شنبه ۲۸ بهمن ماه ۱۳۹۱

نقدی بر پدیده ایران ستیزی در جامعه باستان شناسی ایران

علی اسدی
عضو هیات مدیره جامعه باستان شناسی

در دهۀ اخیر تاریخچۀ باستان¬ شناسی ایران و روند تحولات آن در مقاطع مختلف مورد بحث و نقدهای گوناگونی قرار گرفته و مطالب زیادی در این باب نگاشته شده است. در این بررسی¬ ها سوای مطالب درست و مستدل زیادی که به رشته تحریر در آمده، جریانی نیز باب و سپس بوسیله عده¬ای دیگر از افراد ادامه یافته و آن اینکه روند باستان شناسی ایران در سال¬ های پیش از انقلاب، از سوی حکومت و یا شاید حتی خود باستان¬ شناسان عمدتاً صرف به کرسی نشاندن اهداف ملی¬ گرایانه حکومتی شده و خارج از موضوع و چهارچوب¬ های دانش باستان¬ شناسی بیشتر در خدمت اهداف دولتی و ناسیونالیستی بوده است. در سال¬های اخیر این جریان به همین دلیل، گاه و بی¬گاه و در هر اظهار نظری به گوشزد کردن آن وضعیت نابسامان و غیر علمی پرداخته، به نحوی که که گاه از این سوی بام افتاده و با ربودن گوی سبقت، از جهان¬وطنانی که ایده¬ های خود را از آنها وام گرفته¬ اند، تلویحاً، تحقیر پژوهش¬ های مرتبط با مسائل تاریخی و تمدنی کشور را به بهانه لزوم نگاه علمی و غیر نژادی به باستان¬ شناسی درپی گرفته¬ اند . آنچه نگارنده را بر آن داشت که در این¬باره مطلبی بنویسد، بررسی علل این روند فکری در باستان¬ شناسی ایران است.
آنچه مسلم است و فکر می¬کنم عموم اهل فن (جماعت باستان¬ شناسان) با آن موافق باشند این است که شالودۀ باستان¬ شناسی ایران در همه مراحل فرهنگی و تاریخی و تمدنی آن (از پارینه ¬سنگی تا دورۀ قاجار) محصول مطالعاتی است که در سال¬های پیش از انقلاب ایران ریخته شده است (در دیگر پژوهش¬ ها و فعالیت¬ های عمدۀ فرهنگی و میراثی همگرا نیز از قبیل زبان¬شناسی، پژوهش هنر و مرمت آثار نیز همین¬گونه است). در نگاهی به پژوهش¬ های باستان ¬شناسی پیش از انقلاب در ایران، بررسی استقلال علمی پژوهش¬ ها در برابر بستر فکری (احیاناً باستان¬گرایانه ادعایی) ایجاد شده بوسیله حکومت بیانگر نکات مهمی است. در یک بررسی کلی به نظر می¬رسد که بر خلاف تصور (عموم) در دورۀ مذکور، اولویت چندان ویژه¬ ای با مطالعات ایران باستان مشاهده نمی¬شود. در واقع می¬توان گفت که تعادلی نسبی در (تقسیم ¬بندی سنتی) پژوهش¬ های دوره اسلامی، تاریخی و پیش از تاریخی کشورمان وجود داشته است.. گواه این موضوع نیز آمار کاوش¬ ها و مرمت¬ های آثار مختلف (از جمله مساجد و پل¬ ها و بازسازی آرامگاه شعرا و دانشمندان و غیره) و همچنین همایش¬ های علمی با موضوع بزرگان و دانشمندان ایرانی است که در آنها می¬توان سهم قابل توجهی از فعالیت¬ ها را مربوط به آثار و مواریث دوره اسلامی کشور دانست. برای درک بهتر این موضوع کافیست به تاریخچه پژوهش‌ها و مرمت آثار دورۀ اسلامی که از خلال کتب کنگره ¬های سالانه و خاطرات افراد و …، قابل برداشت است توجه شود. این درست است که حکومت در مقاطعی از محوطه ¬ها و مباحث باستان¬ شناختی، در پیشبرد اهداف فکری و فرهنگی خود استفاده کرده است. اما نمی¬توان این موضوع را خواستۀ جامعۀ باستان¬ شناسی آن زمان عنوان کرد؛ ممکن است جریان فکری طیفی از باستان¬ شناسان نیز با فعالیت¬ های فرهنگی حکومت هم¬سو بوده، با این حال این وضعیتی است که همواره و همه¬ جا وجود دارد و امری طبیعی است.
در سال¬های پس از انقلاب اسلامی، به علت مشکلات جنگ و همچنین وجود نگرش منفی به مقولۀ میراث فرهنگی به دلیل استفاده‌های تبلیغاتی حکومت گذشته، تا مدت¬ها پژوهش میراثی وباستان‌شناسی قابل توجهی در کشور صورت نگرفت. موج تازه‌ای از پژوهش¬ ها نیز که از حدود ۱۰ الی ۱۵ سال پیش آغاز شده، در حال یافتن جایگاه خود است و هنوز تأثیری شایسته در استخوان¬ بندی تاریخی و تمدنی کشور بر جای نگذاشته است. بررسی جریان¬ های فکری و مکاتب عمده و غالب در پژوهش¬ های دو دهۀ اخیر ایران، کاری دشوار است و یا دست کم هنوز زمان آن فرانرسیده است[۱]. در این مجال نیز نمی¬توان آن را مدنظر قرار داد. با این حال شاید بتوان گفت که از نظر مکتب شناسی بخشی از بدنه باستان¬ شناسی ما با جهشی ناگهانی و بدون پخته شدن در مکتب¬ های تاریخ فرهنگی و روندگرایی و دیگر ساختارهای دارای چهارچوب منطقی و قابل ¬آموزش دانش باستان¬ شناسی، در گرایشی عمده به جریان¬ های نامشخص و هنوز به ثبات نرسیده موسوم به فراروندگرایی دچار شده است. دلیل بر این مدعا نیز رواج بحث های ساختار شکنانه عمدتاً بی¬ منطق و یا با مورد تعمیم نادرست، ایجاد شک¬ های نابجا در واقعیات نسبی تاریخی و ترویج برخی مطالعات اثبات نشده و ناشناس به جای آنها و … است. به اعتقاد نگارنده بخشی از خودزنی تاریخی و تمدنی ما، که البته بهترین قربانی آن تاریخ ایران باستان است، محصول این جهش ناپخته است.
چندین جریان به طور مشخص، تاریخ و حاصل تمدن ایران باستان را در سال های اخیر، مورد حمله قرار داده اند.
گروه نخست برخی از افراد با گرایش¬ هایی در مجموع قابل طرح به عنوان محافظه ¬کاران مذهبی ـ سنتی در ایران است که مخالفت با بازنمودن بیش از اندازه مباحث مربوط به فرهنگ و تمدن ایران است که از جانب اینان چندان غیر طبیعی نیست و البته خوشبختانه مخالفت ایشان نیز کمتر حالت افراطی دارد.
گروه دوم افرادی وابسته و طالب شهرت هستند که به گونه ¬ای مبهم ادعاهایی را با هدف مغشوش کردن و شبهه¬ افکنی در واقعیات تاریخی ایران باستان مطرح کرده و یکی از اینان برای چند سال ساعت¬ ها از وقت برخی پژوهشگران (البته بیشتر دانشجویان باستان¬شناسی) را مصروف ردیف کردن دلایلی نه چندان دشوار برای رد ادعاهای بی اساس خود نمود. هر چند به نظر میرسد وی اخیراً مدتی است بازار خود را از دست داده است.
گروه سوم اما نواهایی است که گه¬گاه از سوی طیفی از افراد دارای تحصیلات آکادمیک (عموماً باستان شناسی) شنیده می¬شود. اینها البته نشانی آشکار از جریان فکری خود ندارند و شاید نیز در دل البته اینگونه نباشند. گرایش¬ های فکری بخشی از این گروه (عمدتاً همان بدنۀ جهش ¬یافته فوق الذکر) را می¬توان اینگونه عنوان کرد، مخالفت نرم و تلویحاً تخطئه پژوهش¬ های (هر چند علمی) باستان¬ شناختی و نژادشناسی و زبان¬ شناسی تاریخی ایران (بویژه ایران پیش از اسلام) و تبلیغ و تکرار برخی ادعاهای خود درباره باطل بودن تاریخی این گونه مباحثه ¬ها و همچنین ایجاد شبهات نادرست قومی و زبانی بین اقوام ایرانی که غالباً نیز با رنگ و لعاب انسان دوستانه ارائه می¬شود. برخی از موارد عمده مورد توجه این گروه را می¬توان هجمه به مطالعات با موضوع پیشینه مهاجرت اقوام ایرانی، بیگانه¬ یابی افراطی در ریشه¬ های هنر ایرانی، مخالفت با پالایش¬ های زبان رسمی و همنوایی نسنجیده با هر دیدگاه تازه¬ ای در ارتباط با تمدن ایرانی (که عمدتاً بدون انجام مطالعات ریشه ¬ای شکل گرفته ¬اند).
به نظر نگارنده بخشی از این دیدگاه محصول نگاه بی ¬مورد روشنفکر مأبانۀ تقلیدی است که هدف آن «درانداختن طرح¬ های نو در جریان¬ های فکری و پژوهشی باستان شناسی» به هر قیمتی است و البته عمدۀ این طرح¬ ها نیازمند نقد و مخالفت با گرایش¬های سنتی پژوهشی است.
دسته دیگری که در این گروه جای می¬گیرند، افرادی با گرایش موسوم به روشنفکری چپ (البته بیشتر شامل تحصیل¬کردگان غیر باستان¬شناس) هستند که با دلایلی ظاهراً متفاوت با گروه محافظه¬ کاران مذهبی، ویژگی ضد غربی آنها در نهایت، دامن مقاطعی از تاریخ ( عمدتاً پیش از اسلام ایران) را می¬گیرد.
همچنین می ¬بایست دست ه¬ای با گرایش ¬های فمینیستی را نیز نام برد که گاهی به نظر می¬رسد، راه احقاق حقوق از دست رفته زنان در طول زمان را سرزنش بخش¬ هایی از دوره¬ های تاریخی می¬دانند.
در هر صورت نکته ¬ای که باید مد نظر قرار داد، این است که حتی با همان معیار هویت جهان وطنی نیز، تاریخ و تمدن ایران بخشی از میراث جهانی بشریت است. بر باد دادن و چوب حراج زدن به واقعیت¬ های عینی این تمدن، چه توسط مخالفان سنتی، چه جریان¬ های بی¬ پایه و چه عالمانی که ناپخته و نسنجیده به آن دامن می¬زنند، نتیجه ای جز تیشه به ریشه ¬های بخشی از تاریخ جهان نیست. در روزگاری که متولیان میراث فرهنگی ما با عشق، داشته¬ های¬مان را تقدیم دیگران (فعلی و نه کهن) می¬کنند، اینکه خود نیز تبر را از سوی دیگر این درخت بنوازیم، نابخشودنی است.

[۱] – شاید بهتر است این کار توسط برخی از پیش کسوتان نوگرا و افرادی که علاقمند به مطالعات نظری و شناخت روندهای فکری در داخل جامعۀ باستان¬شناسی ایران (به معنای عام) هستند، انجام شود. مسلماً انجام این کار موجب شناخت بهتر افراد از نوع پژوهش¬ های خود شده و ممکن است حتی تأثیرات عملی در تغییر روندها، روش¬ ها و راهکارها بر جای گذارد.

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *